جواد طباطبایی فیلسوف سیاسی معاصر ایران یکی از جدیترین و شاید بتوان گفت در زمره اولین متفکرین سیاسی است که در نظریهای منسجم اسباب زوال و انحطاط ایران را به پرسش گرفته و بازگفته است و با عنوان اینکه راه برون رفت از زوال و انحطاط تأملی فلسفی است کمک شایانی چه به ساحت دانشگاه و چه به حوزه عمومی در دوری از سیاست زدگی روزمره و توجه ژرف به مبانی کرده است.
آنچه در زیر میخوانید متن سخنرانی جواد طباطبایی در نشست سالانه باستان شناسی است که توسط خود ایشان بازنویسی و اصلاح شده است.
لسان الغیب وتوضیح نمودهای آگاهیِ ایرانی
بخش مهمی از تاریخ ایران بخصوص تاریخ باستان را ابتدا غربیها مورد مطالعه قرار دادند و طبیعتاً آنچه درباره تاریخ و فرهنگ ایران در دوره پیش از اسلام گفته شده، ذیل دانش اروپایی جای میگیرد. در ایران، تاریخ نویسی جدید بویژه پس از تأسیس «دانشگاه تهران» به تدریج تاریخنویسی رواجی پیدا کرد، و تاریخ نویسانی پیدا شدند که به طور عمده تحصیلکرده دانشگاههای غرب بودند. بدینسان تاریخ نویسان ایرانی بسیاری از مباحث و شیوههای تاریخنویسی را از ایرانشناسان یا کسانی که درباره ایران کار میکردند گرفتند و به نوبه خود همان شیوهها را در فهم «تاریخ» و «تاریخ فرهنگی ایران» به کار بردند که اگرچه کوششی در فهم تاریخی ایران بود، امّا یک اشکال عمده نیز داشت که تاکنون توجّه چندانی به آن نکردهایم. بدیهی است که تاریخنویسان غربی با مفاهیم و مقولاتی که با توجه به مواد تاریخ و تاریخِ فرهنگی تدوین شده اند درباره ایران بحث میکنند، یعنی آنان مواد تاریخ و تاریخ فرهنگی ایران را در قالب مفاهیمی ریختهاند که آن قالبها و مفاهیم احتمال دارد که با مواد ما سازگار نبوده باشد. از اینرو، از چند سال پیش من سعی کردهام اندکی بیشتر در این مباحث دقّت کنم. از آنجایی که من خودم با توجّه به تحصیل در غرب، به طور طبیعی متأثر از آن روشها هستم و آن مفاهیم را به کار می برم، اما در عین حال کوشش می کنم با ایجاد فاصلهای با مباحث غربی به این پرسش بپردازم که آیا میتوانیم موادِ تاریخی ایران را در قالب های مفاهیم غربی بریزیم و اگر روش ها و نظام مفاهیم غربی را به کار بگیریم چه اتفاقی میافتد. برای روشن شدن مطلب به نکتهای اشاره میکنم : اروپاییها زمانهای مختلفِ اسلامِ بعد از ایران تا آغاز دوران جدید را « که هنوز هم دقیق نمیدانیم چه زمانی است! » با توجه به دوره بندی تاریخ اروپایی مطالعه کردهاند؛ اگر مشروطیّت را آغاز دوران جدید ایران بدانیم، باید به قیاس تاریخ اروپایی دوره ای طولانی از تاریخ ایران و اسلام از آغاز تا استقرار مشروطیت را به طور عمده دروه میانه یا قرون وسطی (medieval) بدانیم. اگر قرون وسطا یا تاریخ میانهای در تاریخ ایران وجود داشته باشد مسئله اصلی این است که این میانه حد فاصل کدام دو دوره تاریخی است؟ و در کجای تاریخ ایران قرار دارد؟ این را در تاریخ اروپا میدانیم که میانه به دورهای بعد از «سقوط روم» تا «رنسانس» اطلاق میشود، زیرا دوره ای است که در میانه دوران باستان و دوره جدید تاریخ اروپا واقع است، ولی مشکل این است که آیا این صفت با تاریخ ایران هم سازگار است؟ میدانیم که از دهه ۱۹۲۰ به بعد ابتدا برخی از نویسندگان اسلامشناس و سپس آنهایی که ایران را مطالعه میکنند اصطلاح «رنسانسِ اسلام» را به کار برده اند. آغازگر این بحث «آدام مَتزِ» سوئیسی است که از شاگردان «بورکهارت» بوده است و با توجّه به مشخّصات رنسانس اروپایی به تاریخ اسلام نظر کرده و به این نتیجه رسیده که این مشخّصات رنسانس اسلامی در دوره رنسانس اروپا هم هست، یعنی سده چهار و پنج دوره اسلامی را که به طور عمده در فاصله «خراسان بزرگ» تا «بصره» و «بغداد» برقرار بوده، که کمابیش «دنیای ایرانی» است، دوره «رنسانس اسلامی» نامیده است. پس از او یک محقّقِ اسرائیلی دانشگاه در دو رساله دکتری با عنوان احیای فرهنگی در دوره «آل بویه» و مکتب فلسفی «ابویعقوب سجستانی» این دوره را مورد مطالعه و به نوعی نظر «آدام مَتز» را اصلاح کرده و توضیح داده است که تمام مشخّصات آن رنسانس که «آدام مَتز» در مورد اسلام به کار برده در مورد ایران صادق است.
بنابراین از همین آغاز وقتی ما «تاریخ ایران» را مطالعه میکنیم یک امر خلاف آمد عادت را مشاهده میکنیم و آن ناظر بر این است که در ایران صورتی از رنسانس پیش از قرون وسطی پدیدار شده، در حالی که در اروپا قرون وسطایِ هزار ساله مقدّم بر رنسانس بوده است؛ بدین سان در مورد تاریخ ایران، از این نظر میتوان دفاع کرد که دوره رنسانس ایرانِ پس از اسلام در سده های چهارم پنجم بوده و نخست با مستقر شدن فرمانروایان ترک در ایران و یورش مغول و سپس با تحوّلات بعدی، قرون وسطایِ ایران آغاز میشود و تا نیمه دوم عصر ناصری که افکار جدید وارد ایران میشود ادامه مییابد و با ناپدید شدن تدریجی ویژگی های قرون وسطایی تا عصر ناصری میتوان از این نظر دفاع کرد که «دوران جدید ایران» آغاز و با استقرار مشروطیت تثبیت شده است. بنابراین وضع در تحول تاریخی ایران متفاوت بوده است و اگر بخواهیم تنها با مفاهیم و مقولات تاریخنویسیِ ایرانشناسان و نویسندگانِ اروپایی، «تاریخ ایران» و «تاریخ فرهنگی ایران» را مطالعه کنیم، احتمال دارد که فهم ظرایف بسیاری از تحوّلات و ویژگیهای تاریخ ایران از تحقیق ما فوت شود. این نکته اول من که اعتقاد دارم اگر چه ما به ناچار بسیاری از این مفاهیم و مقولات تاریخنویسی ایران را از غرب میگیریم، امّا باید بتوانیم تصرّفی در این مفاهیم و مقولات که از تحقیقات غربی میگیریم انجام دهیم و آن را با موادِ تاریخ ایران و تاریخ فرهنگی ایران سازگارکنیم تا معنایی پیدا کند و از این طریق بفهمیم که تاریخ ایران چه تحوّلی پیدا کرده است.
جهت خرید این شماره ماهنامه قلمیاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.
- قلمیاران
- کد خبر 11507
- اندیشه و حکمت
- بدون نظر
- پرینت