کمونیسم، نوعی استبداد روسی است که وارونه شده باشد.
الکساندر هرتسن
دو تراموا در شهر کار میکنند، پارکابی یکی از ترامواها داد میزند:
میدان انقلاب-زندان!
دیگری هم فریاد میکشد:
میدان شوروی-زندان! یا چیزی شبیه این.
بنابراین باید گفت: در اینجا همۀ راهها به روم ختم میشود.
میخائیل بولگاکف
مقدمه:
مورخین عادت دارند از سدۀ بیستم به عنوان «قرن کوتاه» یاد کنند. برخیها چون اریکهابسباوم به طعنه میگویند چه بسا این سدۀ کوتاه از یک سامان جغرافیایی و فرهنگی آغاز شد (روسیه) و سرانجام یک دهه مانده به پایان قرن با فروپاشی سوسیالیسم در همانجا خاتمه یافت. به نظر میرسد تاریخ «قرن کوتاه بیستم» را نمیتوان بدون انقلاب اکتبر روسیه و اثرات درازدامن آن درک کرد. این انقلاب، مانند انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ برای قرن نوزدهم، به رویداد سرنوشت ساز قرن بیستم تبدیل شد. برپاکنندگان انقلاب مذکور به نحو سازشناپذیری این حادثه را رویدادی جهانی میدانستند تا ملی، و بر آن بودند از طریق این جنبش انقلابی، کمونیسم را نه فقط در روسیه به ارمغان میآورند، بلکه هدف نهاییِ خود را انقلاب پرولتری جهانی میدانستند. به همین دلیل در روزها و ماههای نخست نه تنها از جانب گرایشهای سیاسی غرب مورد استقبال قرار گرفت بل زمینهساز فروپاشی رژیمهای کهن و تشکیل جوامع انقلابی سوسیالیستی از کوبا تا آسیای جنوب شرقی شد. از سوی دیگر، شعار فریبندۀ «نان، صلح، زمین» همانقدر میتوانست تودههای فقیر دهقان و کارگری روسیه را جذب خود کند که مبانی فلسفه ماتریالیستی زیر لوای مارکس با نقد و تشکیک همه جانبۀ آن، میتوانست رویای خوشی برای روشنفکرانی باشد که سالهای زیادی را در خفقان تزاری به سر برده بودند و اینک امید برپایی جامعۀ آرمانی را داشتند.
در نوشتار پیش رو برآنیم ضمن نشان دادن اینکه چگونه زمینههای فرهنگی و مشارکت روشنفکران (اینتلیجنتسیای قرن نوزده) به فروپاشی نظام تزاری کمک کرد اما انقلابی که محصول تلاش طبقۀ روشنفکران آن بود با ایدۀ «پرولتاریزه کردن روشنفکران» در قالب «بلشویسم فرهنگی»، چه شرایط اسفباری برای اهالی قلم ایجاد کردند. به اعتقاد ما رژیم انقلابی پیش از قلع و قمع نویسندگان و هنرمندان از تلاشهای بیوقفۀ روزنامهنگاران مخالف، نویسندگان و دانشگاهیان، از هیجانات ناشی از امیدهای ماه عسل انقلابی، شور و شوق به حال و هوایی مساعدتر، برای سقوط نظام تزاری استفاده کرد؛ از سوی دیگر، با دستمایه قرار دادن مجموعه شعارهای پر طمطراق موفق شد خود را یکی از قدرتهای محوری در عرصۀ تولیدات روشنفکری معرفی کند، اما بعد از تثبیت نظام انقلابی به سرکوب شدید آنها پرداخت. برای نمونه، لنین، تروتسکی و استالین این حقیقتی غیر قابل کتمان بود که نویسندگان ناراضی قرن نوزده روسیه(انتلیجنتسیا) که نیکلای دوم با ترسِ همراه با تمسخر از ایشان با عنوان «بیماری سفلیس» یاد میکرد، با طرح شعارهای برابری خواهانه و نفی نظام استبدادی سهمیعمده در روند انقلاب ناگزیر ۱۹۰۵ و سپس انقلاب ۱۹۱۷ داشته اند، از این رو بعد از این هم میتوانند سهم مهمیدر استقرار نظام و حمایت از برنامهها و شعارهای آن داشته باشند. نویسندهای به نام «ادوارد اکتون»، ضمن اشاره درست به اینکه شاید بتوان یک کتابخانه مملو از آثار روشنفکری انقلابی روسیه در عهد تزاری، گردآورد توضیح میدهد که حاکمان شوروی و تاریخنگاری رسمیآن، این موضوع را نشانههایی از تائید بلشویسم، ضرورت انقلاب اکتبر و مآلا ساخت سوسیالیسم میدانستند.۱ به قول طارق علی نباید اسباب تعجب باشد که عشق عجیب لنین به ادبیات و هنر رئالیستی روسیه قرن نوزده، انقلاب سال ۱۹۱۷ را شکل داد.
نوشتار حاضر بر آن است که انقلاب اکتبر به اسم انقلاب و تکان فرهنگی، ضمن بهرهگیری از فضای ملتهب جامعۀ روسیه قرن نوزده، اینک با ایجاد بلشویسم فرهنگی، روشنفکران و اهالی هنر را بر سر دو راهی ناگزیر قرار داد؛ یا در جبهه «ما و آنها» به کمک نبرد طبقاتی پرولتاریا آمده و به زعم ایشان علیه عناصر جهان کهن بورژوازی و سرمایهداری همان طور که میجنگند بنویسند، یا انقلاب آنها را از مسیر حرکت خود برخواهد داشت. به هر حال آنچه در اینجا از نظر نویسنده اهمیت دارد، نقش دگر اندیشان و روشنفکران در زمینهسازی انقلاب اکتبر و در عین حال قربانی شدن بسیاری از آنها در رویای ساخت جامعۀ برابر است. روشنفکران بعد از انقلاب کمونیستی در شوروی را به ویژه در دوران سیاه استالین باید با شخصیت معلم جوان نمایش نامۀ «باغ آلبالو» ی چخوف قیاس گرفت که میدانست همه چیز در این کشور مایوس کننده است اما اعتقاد داشت امید نیز هست و «من امیدوارم!». از این رو چنان که ویتالی شینتالیسکی یادآوری کرده است، این طبقه چه قبل از انقلاب اکتبر و چه پس از آن تجربیاتی تلخ را پشت سر گذاشتهاند «و چه تجربۀ تلخی»!
جهت خرید این شماره ماهنامه قلمیاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.