- قلم یاران - http://ghalamyaran.com -

نگاه دولت‌ها به روشنفکران‌: سگ نگهبان یا سگ پاچه گیر؟

«پی‌یر بیرن بوم»، استاد جامعه‌شناسی سیاسی در دانشگاه پاریس، در کتاب «منطق دولت» ضمن القاء این نظریه که دولت بازیگر قدر قدرتی است که همه بازیگران دیگر را زیر نظارت خود می‌گیرد، و پیرامون سیاسی و اجتماعی خود را آن طور که می‌خواهد بازسازی می‌کند. فصل اول این کتاب را به رابطه روشنفکران و دولت اختصاص داده، و روشنفکران را گاه سگ نگهبان و کشیشان دعاگو و محافظ دولت معرفی می‌کند و گاه انقلابیانی که قدرت مستقر را تهدید می‌کنند. برخورد دولت‌ها با این متحدان ترسناک زیر سلطه همیشه یکسان نیست. مقایسه دولت‌های آمریکا و فرانسه و نحوه مشارکت روشنفکران در امور دولتی یا انتقاد آنها از قدرت حاکم بیش از همه به منطق متضاد دولت‌های یاد شده مربوط می‌شود. ابتدا باید به میزان و نوع قدرت روشنفکران و جایگاه آنها در جامعه واقف شد.

تاریخچه ظهور جریان روشنفکری نشان می‌دهد که تولد آن به نیمه‌های قرن هیجدهم و عصر روشنگری برمی‌گردد. وقتی عقل مبنای امور اجتماعی قرار گرفت، کسانی هم می‌بایست متولی این عقل و عقلانیت قرار بگیرند. اما این ویژگی به تنهایی نشان روشنفکری نبود‌‌، بلکه عاقلانی این بار را بر دوش می‌کشیدند و می‌کشند که نسخه‌هایی برای زندگی عملی و رساله‌هایی برای گذر به وضع مطلوب هم در گردش پرگار داشته باشند. طبیعی است که در دنیای سرگردان بشر عصر مدرن، چه مدعیان دروغینی، فرصت عرض‌اندام پیدا می‌کردند. از محافل روشنفکری قرن هیجدهم موسی‌ها و سامری‌ها از جعبه جادوی خویش طرفه مهره‌هایی بیرون می‌کشیدند تا چه قبول افتد، و که در نظر آید. دیری نگذشت که نه تنها از حلقه‌های روشنفکری معمای فراماسونری سر درآورد، و بر ترس مردم از این علامه‌های زمانه افزود( هنوز هم عوام خودمان وقتی می‌خواهند، ترس و ستایش همزمان خود را از کسی بیان کنند از او به عنوان علومه یاد می‌کنند) بلکه حاصل این عقل‌گرایی هم چیزی جز جنگ و انقلاب و سخت‌گیری نبود. واکنش جامعه آگاه به این وضعیت بازگشت به رمانتیسم همراه با تکریم مجدد دین بود. در حالی‌که آزاداندیشی، لیبرالیسم و روی‌گردانی از مذهب، از ویژگی‌های روشنفکران عصر روشنگری بود. در قرن نوزدهم شاهد پیدایش روشنفکران چپ و در پایان این قرن شاهد پیدایش روشنفکران دینی بودیم. علاقمندان می‌توانند، به کتاب بسیار پرجاذبه استوارت هیوز «جامعه و آگاهی» ترجمه استاد ترجمه کشور دکتر عزت الله فولادوند مراجعه کنند. اما آنچه روشنفکری را به عنوان یک جریان اجتماعی در چشم همگان آورد، واقعه «دریفوس» بود که نه تنها روشنفکران بلکه عامه مردم فرانسه را هم به دو دسته تقسیم کرد: طرفداران دریفوس (دریفوسار) و مخالفان او. این افسر یهودی که به جاسوسی به نفع آلمان متهم شده بود، در نهایت تبرئه شد، ولی مقاله مشهور امیل زولا در دفاع از او زیر عنوان «من متهم می‌کنم» به درستی غوغایی به پا کرد که کارکرد آن از منظر موضوع ما به صحنه آوردن روشنفکران برج عاج نشین بود. درست است که در انقلاب ۱۸۴۸ هم گروهی از روشنفکران سوسیالیست رومانتیک نظیر لدرو رولن و لامارتین وارد سیاست شده و حکومت موقت آن سال را تشکیل دادند و در عمل جاده را برای ورود پر هیمنه ناپوله‌ئون سوم آماده ساختند ولی کسی آن حرکت را به حساب روشنفکران نگذاشت. با آنچه گفته آمد در آستانه قرن بیستم همه داده‌های تاریخی فراهم بود، تا نظریه‌پردازان، هویت، جایگاه اجتماعی و فنکسیون روشنفکران، بویژه رابطه آنها با قدرت را تئوریزه کرده و مبحث مخصوص آنها را در جامعه‌شناسی سیاسی بگشایند. از آن میان، آنتونیو گرامشی یکی از بهترین و ژرف‌ترین تحلیل‌ها را از این پدیده به دست داد. اما گرامشی به گونه‌ای باورنکردنی جایگاه روشنفکران را به عرش اعلا می‌رساند. وقتی کسی، کس یا کسانی را به اوج می‌رساند، همیشه باید منتظر سرنگونی آنها هم باشیم. و گرامشی بعد از آنکه جایگاه بسیار مهم و تعیین‌کننده‌ای را به روشنفکران منسوب می‌کند به یکباره گناه قرون و اعصار را به گردن آنها می‌اندازد؛ زیرا آنها هستند که جلو چرخ تاریخ را می‌گیرند و اجازه نمی‌دهند روبنا هم همراه زیر بنا تغییر کند. در تشریح دیدگاه گرامشی در مورد نقش روشنفکران، هوگ پورتلی استاد من در درس مارکسیسم در دانشگاه پاریس، کتاب «گرامشی و بلوک تاریخی» را به سال ۱۹۷۲ به رشته تحریر در آورد تا حرف آخر را در این زمینه زده باشد و آنچه در ذیل می‌آید گزیده‌هایی از همین کتاب است.

جهت خرید این شماره ماهنامه قلم‌یاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.