- قلم یاران - http://ghalamyaran.com -

فیلسـوف در راه

من کوشش می‌کنم بحث علمی کنم که بحثی دانشگاهی به معنای ایرانی آن نیست

جواد طباطبایی

 

کسانی که آثار گذشته و امروزی جواد طباطبایی، فیلسوف نام آشنای ایرانی را می‌خوانند نیک می‌دانند در مبانی روش‌شناسی و ماهیت نظریه ‌ردازی ایشان می‌توان سرچشمه‌های گوناگونی را سراغ گرفت. ایشان در دیباچه‌ی کتاب مکتب تبریز آورده است: «ما جز در آستانه نمی‌توانیم ایستاد، آنجا ایستادن نیز خود کار سترگی است» (طباطبایی،۹:۱۳۸۵) به اقتفای این دیدگاه او در همۀ این سال‌ها به شکل پی‌گیر و خستگی ناپذیر، تلاش کرده است تا همسو با آمد و شد نظری در میان مکاتب و جریان‌های اندیشه‌ای  غربی، امکان این در آستانه ایستادن را تحقق ببخشد. چندی پیش نیز در سخنرانی مستوفا و دراز دامنی با عنوان «ایران به عنوان ایرانشهر» همین دغدغه را از سنخ اندیشیدن فلسفی پیرامون پروبلماتیک ایران مطرح کرد. اما این‌بار با اشاره به خاطرۀ حضور در جلسات فیلسوف شالوده شکن فرانسوی، ژاک دِریدا که در موقعیت و فضای ناشی از الزامات معرفتی-سیاسی بحران در اروپا دیگربار دغدغه همیشگی خود درباب پروبلماتیک ایران مورد تاکید قرار داد. او اشاره می‌کند در سال‌های ۶۲ و ۶۳ بعد از انقلاب ایران، که پای درس گفتارهای دریدا، آنجا که طیفی از چپ‌ها و راست‌ها هم حضور داشتند از خود می‌پرسد: این مسائل و مباحث به چه درد من و کشورم می‌خورد؟ یا به تعبیر استاد طباطبایی چطور می‌تواند «آگاهی به خود» را ممکن کند؟ ( طباطبایی به نقل از معینی،۱۴۰:۱۳۹۵) اصلا ما به عنوان ایران در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ من گمان می‌کنم این آمد و شد فلسفی در میان مکاتب انتقادی حکایت وجهی از پراکسیس  در رویکرد طباطبایی پیرامون طرح پرسش از بحران امروزی ایران است که او را ناگزیر از پرسۀ فکری همیشگی در مبانی گوناگون نظری کرده است تا که شاید در این بیتوتۀ نظری آن در آستانۀ ایستادن را تجسد بخشد. چنان که خود استاد به درستی و صراحت گفته است: «باید جایی ایستاد و آن که ایستادن نمی‌تواند، نمی‌گویم اندیشیدن بلکه خواندن و نوشتن درست نمی‌تواند!»  در این صیرورت نظری و آنچه که راقم این سطور با بهره‌گیری از دیدگاه دریدا «تفلسف در راه» می خواند می توان در مبانی فکری جواد طباطبایی متفکران متفاوت اما جدی را دید. از هگل، کارل اشمیت، کلاوزویتس و اشتراوس آلمانی تا فوکو و لویی آلتوسر فرانسوی! این امر نشان از نوعی روش‌‌شناسی تلفیقی و ترکیبی در آثار ایشان است. در مقالۀ پیش رو سعی شده است تا با توجه به برخی از معیارهای فکری و اندیشه‌ای جواد طباطبایی، اصلی‌‌ترین مبانی معرفتی ایشان یعنی توجه به تفکر آلمانی بیان شود. امید است در مجالی دیگر نسبت تفکر فرانسوی و تأثیر آن در اندیشۀ طباطبایی هم مورد بررسی قرار گیرد.

 

مقدمه

برخورد جامعۀ ایران با الزامات تمدن جهانی در دورۀ صفویه سبب بحرانی در میان روحیات و ذهن آشفتۀ انسان ایرانی شد، و همین امر پرسش از بحران فکری و هویتی به وجود آمده را در میان نحله‌‌های گوناگون فکری اعم از روشنفکری، سنت‌گرایان و غیره برانگیخت. هر یک از این مکاتب فکری روش‌‌ها و دیدگاه‌‌های معرفت شناختی خاص خود را داشتند و در پی پاسخ به این بحران هویتی بودند. این پرسش همواره در میان این مکاتب وجود داشته است که اندیشۀ سیاسی چه نسبتی می‌‌تواند با الزامات دوران جدید داشته باشد؟ در طول یکصد سال گذشته ما همواره متفکران و گفتمان‌‌های زیادی در حوزه اندیشه سیاسی داشته‌‌ایم که هر کدام از این متفکران رویکردها و رهیافت‌‌های خاص خود را داشتند. برخی از این روشنفکران دارای رهیافت و روش پوزیتیویستی بوده و در تلاش برای استفاده از گزاره‌های این رویکرد مبتنی بر اصالت تجربه بودند، اما برخی دیگر دارای رویکردهای تفسیری و هرمنوتیکی بودند که این رهیافت‌‌ها در پی تفسیر پدیده‌‌های سیاسی از طریق عوامل زبانی، بافت و زمینه درون متنی و کنش‌‌های معنادار انسانی بوده‌‌اند. این مسئله که کاربرد روش و رهیافت یک امر ضروری در حوزه اندیشۀ سیاسی است، همواره در میان روشنفکران ایرانی یکی از چالش برانگیزترین و پیچیده‌ترین مسائل ذهنیت ایرانی و به طریق اولی ناکامی گفتمان‌‌های نظری بوده است. در این میان جایگاه طباطبایی به دلیل معاصر بودن و تلاش برای روشن نمودن تاریخ اندیشۀ سیاسی با نظر به مفهوم « ایران » امری محوری است و آنچه که برای جواد طباطبایی در طرح مسئله ایران همچون یک امر پروبلماتیک مطرح می‌‌باشد، شیوه اندیشیدن سیاسی و مبانی روش‌‌شناختی است.

به نظر می‌رسد طباطبایی بر آن است، وضعیت جامعۀ امروز ایران شبیه جامعه قرن نوزدهم آلمان باشد، و جامعه‌‌ای که از طریق یک انقلاب فلسفی توانست بحران ایجاد دولت ملی خود را حل نماید، و با توجه به همین قیاس مشکل ایران هم باید در ابعاد فلسفی و معرفتی مورد توجه قرار گیرد. البته در این مقاله ذکر خواهد شد که رویکرد طباطبایی نسبت به ایران به عنوان یک مشکل، صرفاً رویکردی هگلی برخلاف آنچه که مخالفان این اتهام را به این اندیشمند حوزه سیاسی وارد می‌‌سازند نیست. زیرا طباطبایی به بیان صرف آرای این اندیشمند یا سایر متفکران ایدئالیسم آلمانی نپرداخته بلکه آنچه که در رویکرد طباطبایی به چشم می‌‌آید، اتخاذ رویکرد فلسفی بر پایه مفهوم «دیالکتیک بحران» است. قرائت طباطبایی از گذشته جامعه آلمان ناشی از واقعیت پیچیده ایران است که این امر سبب شباهت ایران با آلمان قرن نوزدهمی شده است. بدین ترتیب طباطبایی، در گذشتۀ ایران همانند آلمان قرن نوزدهم به دنبال سنتی زنده می‌‌رود و سعی دارد این سنت فعال را بر پایۀ یک اندیشۀ مدرن یعنی تجدد مورد بازاندیشی قرار دهد(طباطبایی، ۱۳۹۵: ۶).

جهت خرید این شماره ماهنامه قلم‌یاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.