- قلم یاران - http://ghalamyaran.com -

راه کدام است؟ بی‌راهه کدام؟

اشاره: شمس آقاجانی متولد سال ۱۳۴۷ و از جمله شاعران مطرح دهه هفتاد است. او طی سال‌‌های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵ در کارگاه شعر و قصه «دکتر رضا براهنی» شرکت داشته و از جمله شاعران مطرح دهه‌‌ هفتاد است که توانسته به امضای شخصی خود رسیده و برای شعر امروز پیشنهاد تازه داشته باشد. از این شاعر و منتقد تاکنون در حوزه شعر، تئوری و نقد ادبی آثار زیر منتشر شده است:

 

سال ۱۳۸۱ در جایزه‌‌ شعری که توسط «کانون فراپویان» به داوری زنده‌‌یادان «محمد حقوقی»، «بیژن الهی»، «کیومرث منشی‌‌زاده» و همچنین «منصور اوجی» و «پگاه احمدی» برگزار شد، مجموعه شعر «مخاطب اجباری» شمس آقاجانی به‌‌ همراه «هفتاد سنگ قبر» یدالله رویایی و «خواهران این تابستان» بیژن نجدی به ‌‌عنوان آثار برگزیدۀ دهه‌‌ هفتاد معرفی شدند.

با شاعر «مخاطب اجباری» به گفت‌‌‌‌و‌‌گو نشستیم تا برایمان از وضعیت شعر در دهۀ هفتاد بگوید و چراییِ شکل‌‌گیری حرکت جمعیِ شاعران تجربه‌‌گرای آن سال‌‌ها که پیشنهاددهندۀ گفتمانی تازه در شعر معاصر بودند.

 

جناب آقاجانی! شما به‌‌ عنوان یکی از شاعران صاحبامضای دهۀ هفتاد، ریشهها و زمینههای شکلگیری شعر عادتگریز و تجربهگرای آن دهه را چه میدانید؟

هر حرکت و تحول عمقی و پایدار ریشه در واقعیت و واقع‌گرایی دارد. در گفتگوهای قبلی‌ام در خصوص دهه هفتاد، گاهی به این نکته اشاره شد که «تغییر در ادبیات و هنر، نتیجۀ تغییر در جهان است». این البته حرف من نیست؛ چون دیدم اخیرا کسانی تعبیر بالا را به ‌‌کار می‌برند، گفتم نکند از منابع و ارجاع‌دهی غافل شوند! تاریخ ادبیات، در حقیقت، جست‌‌وجوی تغییر در شگردهای معناشناسانه (به ‌‌قول رولان بارت) است. به ‌‌عبارتی، تناظری که بین ادبیات و واقعیت (جهان بیرون) برقرار می‌شود، غالبا بسیار پیچیده و اصولا از جنس دیگری‌ست و نمی‌توان با یک تلقی ساده‌انگارانه بین این دو ارتباط برقرار کرد و با شرح و توضیح و توصیف مستقیم و  حتی غیرمستقیمِ وقایع پیرامون، واقع‌گرا شد. برای، تلاطم‌های ذهنی و ویرانی‌های حاصل از جنگ جهانی دوم و مسائل و شرایط جامعه‌شناختی دیگر، ممکن است در ادبیات به ‌‌شکل آثار ابسورد (عبث‌نما/Absurd) ظهور کند، که شرحش را بهتر از من می‌دانید. به‌‌هرحال، به‌‌گمان من تغییراتِ ادبیات و هنر ما (و سایر حوزه‌ها) در آن دهه، ریشه در تغییر بنیادی‌تری در شرایط ما به لحاظ جامعه‌شناختی دارد و متأثر از تحولِ (گسست) معرفت‌شناختیِ وسیع‌تری در سطح اندیشه و فرهنگ است. شعر با توجه به موقعیت ویژه‌اش در زبان و فرهنگ ما ـ حداقل تا آن زمان ـ اولین و مناسب‌ترین بستر برای ظهور و تجلی آن تغییر و تحولات بود. مثل همان مقطعی که نیمایوشیج حرکت بزرگ ادبی‌اش را آغاز کرد و توانست سر و سامان دهد. افزون بر این، نباید از موضوعی به نام «خستگی» غافل شد که معمولا در چنین مقاطعی، نقش مهمی ایفا می‌کند. خیلی ساده‌اش این است که مردم از آن چیزی که به ‌‌عنوان شعر تولید می‌شد خسته شده بودند و آن ادبیات دیگر پاسخگوی نیازهای تازه نبود. و…

 

شعر در دهۀ هفتاد در عین فاصلهگیری از شعر پیش از خود، حاوی پارامترهای متعددیست که شاعران آن دهه را مجموع میکند. شما کدام پارامترها را معیاری برای شعر موسوم به دهۀ هفتادی ارزیابی میکنید؟

این اولین سوالی‌ست که لازم است هر کسی که در این موضوع حرف می‌زند ابتدا به آن بپردازد. اما متاسفانه پاسخ جامع و شایسته‌ای تاکنون به آن داده نشد؛ چون احتیاج به صرف وقت و دانش و تحقیق و… دارد که هنوز هیچ محقق و تاریخ‌نگار و نظریه‌پرداز ادبی موفق به انجام آن نشده است. مشکل همیشگیِ ما! و ای‌‌ کاش کسانی که متخصص و بی‌توقع هم باشند، این کار را انجام دهند که یک ضرورت است. اما اگر بخواهیم به صورت خیلی اجمالی صحبت کنیم، در آن سال‌ها، دو جریان به ‌‌صورت موازی وجود داشت. بدیهی‌ست که اشارۀ ما به جریان‌هایی است که شعر موسوم به دهۀ هفتاد را شکل داد، وگرنه تلاش‌های دیگری هم حتما بوده است. یکی از آن دو جریان، متأثر از نظریات فلسفی، ادبی و هنری متأخر است که به دنبال تلقی نوین از زبان و جایگاه آن در اندیشه و تفکر و … به وجود آمد، که البته و خوش‌‌بختانه در شعر و ادبیات جدی ما، رنگ و بوی وطنی و متناسب با زبان فارسی به خود گرفت. و دیگری، چیزی‌ست که با عنوان «زبانیت» توسط دکتر رضا براهنی ارائه و پی‌‌گیری شد. در خصوص «زبانیت» بحث مفصل است که بنده امیدوارم در کتابی که اخیرا در حال نوشتن آن هستم با جزئیات بیشتری به آن بپردازم.

جهت خرید این شماره ماهنامه قلم‌یاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.