انقلاب فرانسه، ادمند برک، و ايدئاليسم آلمانی
شما اینجا هستید
اندیشه و حکمت » انقلاب فرانسه، ادمند برک، و ایدئالیسم آلمانی

 

قول مشهور« آنچه در فرانسه در عمل اتفاق افتاد، در آلمان در نظر روی داد» گویای نسبت انقلاب فرانسه و انقلاب معرفتی آلمان است. در باب اهمیت انقلاب فرانسه و دگرگونی‌های ناشی از انقلاب در تمام عرصه‌های انسانی فراوان گفته شده است ولی به اعتباری تأمل اندیشمندان آلمانی دربارۀ انقلاب فرانسه، نقطه عطف تحول نظری پس از بسته شدن نطفۀ آن در یونان بوده است. از این‌رو گفت‌و گویی با دکتر موسی اکرمی ترتیب دادیم، تابه برخی از وجوه نسبت مذکور پرتویی بیافکنیم.   

 

 

ماکس وبر در دیباچۀ کتاب «اخلاق پروتستانی  و روح سرمایه‌داری» به طرح این موضوع پرداخت که چه شرایطی موجب آن تغییرات و نمودهای فرهنگی و تجدد در مغرب زمین شد. حال می‌توان  پرسید که چرا تجدد در مغرب زمین اتفاق افتاد در حالی که آن همه پیشرفت‌ها در مشرق زمین وجود داشت، مثلاً در چین کاغذ یا باروت ساخته شده بود. همچنین می‌توان این پرسش را مطرح کرد که چرا با وجود شرایط سیاسی و اجتماعی خوب فرانسه نسبت به کشوری مثل آلمان که در همسایگی فرانسه بود،  انقلاب۱۷۸۹ در فرانسه اتفاق افتاد نه در آلمان؟

در واقع دارید دو پرسش متفاوت و در عین حال مرتبط با هم را مطرح می‌کنید. یعنی می‌توان میان این دو پرسش پیوندی برقرار کرد. یک پرسش این است که چرا رنسانس یا مدرنیته در مغرب‌زمین رخ داده و در مشرق زمین چنین رویدادی وجود نداشته، و اگر بعداً هم مدرنیته‌ای در مشرق دیده شده به تاسی از غرب بوده است، به این صورت که توسط روشنفکران شرق و یا حتی توسط روشنفکران مغرب زمین چنین مدرنیته‌ای مانند یک کالای وارداتی به دورن مشرق زمین برده شده است. این  پرسشی بوده که  برایش پاسخ‌های متفاوتی وجود دارد چه با آن پاسخ‌ها موافق باشیم چه موافق نباشیم؛ چه درست باشند چه درست نباشند. شاید یکی از پاسخ‌های کلاسیک آن، که می‌شود با آن همدلی هایی داشت، تز شیوه تولید آسیایی است که در درجه اول شارل-لوئی دو سکوندا مونتسکیو آن را مطرح کرد. بعداً هم گئورک ویلهلم فریدریش هگل و کارل مارکس آن را مطرح کردند. مطابق این تز شیوه تولید در آسیا متفاوت با شیوۀ تولید در اروپا یا غرب بوده است. این شیوۀ تولید آسیایی مبتنی بر عنصر آب در کشاورزی و لزوم نظارت بر تقسیم یا توزیع مناسب آن در سرزمین‌های کم‌آب آسیایی است به گونه‌ای است که چنین ضرورتی تمرکز قدرت سیاسی و حاکمیت سیاسی متمرکز را ایجاب می‌کرده. چنین ساختار حاکمیتیِ متمرکزی طبعاً نفوذ حاکم  بر همه اتباع  را به یک واقعیت تبدیل کرده و حتی بدان قدسیت و الوهیت بخشیده به گونه‌ای که اتباع به مثابۀ رعایا استقلال اقتصادی و استقلال فکری را در برابر فرمانفرمای قدرتمدار و خداگونۀ سرزمین از دست می‌داده‌اند.

این قدرت  سیاسی مرکزی می‌توانسته است یک نوع امپراتوری ایجاد کند و از طریق این امپراتوری و بهره گیری از امکانات سرزمین‌های دیگر گاهی می‌توانست رفاهی نسبی برای اتباع ایجاد کند اتباعی که اکثریت آنان در چارچوب شیوه تولید فئودالی و ارباب-رعیتی حاکم زندگی می‌کردند. گروهی نیز ارتش را تشکیل می‌دادند. عده‌ای نیز به انواع پیشه‌های جامعۀ فئودالی اشتغال داشتند. گروهی اشراف و عده‌ای هم روحانیان مرتبط با دربار سلطان یا خاقان یا شاه یا امیر یا خلیفه یا امپراتور ‌بودند و برخی هم عهده‌دار امور درباری و دیوانی و امور نویسندگی و شاعری در خدمت دربار و اشراف و روحانیان اشتغال داشتند. بدین سان تمرکز قدرت ناشی از نحوۀ تولید و امکانات تولید و مقتضیات آن مانع استقلال فردی و گروهی انسان‌ها نسبت به قدرت مرکزی می‌شد.

جهت خرید این شماره ماهنامه قلم‌یاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

قلم یاران | ماهنامه فرهنگی و اجتماعی و ادبی