- قلم یاران - http://ghalamyaran.com -

نگاهی نقادانه به آراء فردید و نسبت آن با هایدگر

Die genannte Frage ist Heute in Vergessenheit gekommen, obzwar unsere Zeit als Fortschritt anrechnet die Metaphysik wieder zu bejahen.
Glechwohl hält man sich der Anstrengungen einer neu zu entfachenden γιγαντομαχία περί της ονσίας  für enthoben. Dabei ist die angerührte Frage doch keine beliebige. Sie hat das Forschen von Plato und Aristoteles in Atem gehalten, um freilich auch von da an zu verstummen_als thematische Frage wirklicher Untersuchung_. Was die beiden gewonnen, hat sich in mannigfachen Verschiebungen und Übermalungen bis in die Logik Hegels durchgehalten.Und was ehemals in der höchsten Anstrengung des Denkens den Phänomen abgerungen wurde, wenngleich bruchstückhaft und in ersten Anläufen, ist längst trivialisiert       (Heidegger, Sein und Zeit. S.2.

این جملات آغازین مارتین هایدگر در ابتدای کتاب «هستی و زمان»، نشان دهندۀ طرح پرسش –و البته بهتر است گفته شود- فشرده‌‌ای از طرحی است که هایدگر، مضمون آن را در سراسر کتاب جاری کرده است و در نهایت، کتاب از برای آن نوشته شده است. به این معنی که، با نگاهی به این فقره آغازین کتاب، می‌‌توان دریافت که نظر هایدگر در خطوط پایانی همین پارگراف، ناظر بر طرح پرسشی است که مدت‌‌ها است، به دست فراموشی سپرده شده است. از همین‌‌روی، مارتین هایدگر، با اشاره‌‌ای که به افلاطون و ارسطو می‌‌کند، در واقع در پی برجسته ساختن این مسئله است که همین پرسش، در واقع، پرسشی است که افلاطون و ارسطو نیز در پی یافتن پاسخی برای آن بودند و از همین جهت هم به نظر می‌‌‌‌رسد که تا منطق هگل، طرح این پرسش، هرچند به صورت کج و معوج، هم‌‌چنان دوام آورده است، هرچند اکنون دیگر به آن توجهی نمی‌‌شود. فارغ از طرح پرسش، آن‌‌چه که در این جا نظر ما را به خود جلب می‌‌کند – با توجه به دریافت‌‌ها و پژوهش‌‌هایی که صورت گرفته، بدیهی است که از آن غفلت شده است- اشارۀ مارتین هایدگر به «منطقِ هگل» است. به نظر می‌‌رسد، این‌‌که چرا هایدگر به منطق اشاره می‌‌کند، به صورت جدی در ایران، جز در مواردی بسیار معدود که خود نیازمند بررسی است، نظر هیچ‌‌کدام از کسانی که خود را متخصص در فلسفۀ هایدگر قلمداد می‌‌کنند، جلب نکرده است؛ چراکه توجه به این فقرات مهم، دست‌‌کم نیازمند فهمی اساسی از منطق هگل است. اگر در این‌‌باره کمی دقت نظر به خرج دهیم، در می‌‌یابیم که هایدگر در بند ۸۲ از کتاب هستی و زمان، عنوانی را قرار می‌‌دهد که نشان از توجه و دقت نظر او به اهمیت دیدگاه هگل نسبت به مسئله زمان دارد. هایدگر در آن‌‌جا، عنوان این بند اساسی را این‌‌گونه قرار می‌‌دهد:

«Die Abhebung des existenzial-ontologischen Zusammenhangs von Zeitlichkeit, Daseins und Weltzeit gegen Hegels Auffassung der Beziehung  zwischen Zeit und Geist»(Sein und Zeit. S. 428).

ما این فقره را از این جهت در این جا می‌‌آوریم تا بتوانیم این نکته را توضیح داده باشیم که ربط و نسب طرح پرسش کلی هایدگر که در ابتدای این نوشته آوردیم، با علت انتخاب این موضوع و مهم‌‌تر از آن تقابل(Gegen)-که البته به نظر می‌‌رسد که در این‌‌جا بهتر است Gegen را «در برابرِ» فهمید، تا دیدگاه هایدگر در نزاع با هگل نسبت به مسئله روشن شود- دیدگاه هایدگر با هگل در نسبت بین زمان و روح، آن هم در فقرات پایانی کتاب هستی و زمان چیست؟ به عبارت دیگر این انتخاب که البته ما در پی یافتن پاسخ آن و بررسی محل نزاع نیستیم، نمی‌‌تواند دل بخواه بوده باشد؛ چراکه هایدگر پس از این، دیدگاهِ خود را به نحو جدی نسبت به مسئله زمان، بیان می‌‌کند که در حال حاضر هم نسبت به خطی که ما دنبال می‌‌کنیم اهمیتی ندارد. اما اگر از تحلیل این فقرات درگذریم و به درون متن هایدگر رجوع کنیم، در می‌‌یابیم که از نظر فیلسوف، آن‌‌گونه که از خطوط ابتدایی بند ۸۲ برمی‌‌آید، تاریخ، آن‌‌گونه که هگل، آن را تحلیل می‌‌کند، «تاریخ روح است». البته بحث ما در این جا فعلا ارتباطی به شکافتن این که مفهوم «روح» نزد هگل از کجا وارد دستگاه فلسفی او شده است ندارد؛ چراکه می‌‌توان فرض را بر این نهاد که مخاطب، دست‌‌کم دریافتی هرچند ناقص و مبهم از مفهوم روح نزد هگل دارد و می‌‌داند که روح از کجا وارد نظام شده است. وانگهی، ذکر این نکته خالی از لطف نیست، به نظر می‌‌رسد که دریافت هگل از مسئله روح، در عین حال نمی‌‌تواند ناظر بر آن‌‌چه در درون علم منطق در حال رخ دادن است، نباشد. به این ترتیب، تا این‌‌جا به نظر می‌‌رسد، روشن است که دو عنوان، می‌‌خواهند یک حقیقت را بیان کنند. و اما، دریافتِ آن‌‌چه که اساسی‌‌تر است و بیش از نکته نخست واجد اهمیت است، استدلال دومی است که، باید ناظر بر اهمیت منطق در نظام هگل باشد و سند آن نوشته‌‌ای است که خود هگل پیش از مرگ در ویرایش پدیدارشناسیِ‌‌روح آن را وارد کرده است تا از این مجرا مشخص شود که نگاه و دریافت کسانی که می‌‌گویند نباید نگاه خطی به تاریخ و زمان داشت تا چه حد و بی‌‌مایه و سست است، و نشان می‌‌دهد که در آن جایی هم که ایستاده‌‌اند، سخنشان معتبر نیست. ما این بند را برای دریافت و توضیح کامل به همراه ترجمه آن می‌‌آوریم تا سپس این نکته برجسته شود که مسئلۀ هایدگر در این‌‌که تاریخ از نظر هگل، تاریخ روح است، بر چه مبنایی استوار شده است؟ هگل تصحیح و ویرایش پدیدارشناسی روح خود را تا صفحه «XXXVII» از پیشگفتار به پیش برد و البته به جز تغییرهای اندکی که فیلسوف، در سبک نگارش اثر اعمال کرد، تغییر دیگری در اثرش اعمال نکرد که با این توضیح می‌‌توان دریافت که محتوای کتاب از نظر فیلسوف هم‌‌چنان به قوت خود باقی بوده است. اما علاوه بر تصحیح بسیار ظریفی که در متن هگل باقی مانده، نکاتی به ایجاز آمده است که مطابق با همان اصلاحی است که هگل آن را آورده بود. در آن‌‌جا بندهایی را این‌‌گونه مشاهده می‌‌کنیم:

جهت خرید این شماره ماهنامه قلم‌یاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.