سینمای محمدحسین مهدویان از ابتدا و زمان ساخت فیلم سینمایی اولش «ایستاده در غبار» مورد تاکید و حمایتهای رسمی و جشنوارهای بود. آثار او از جمله فیلم اخیرش «ماجرای نیمروز: رد خون» همچون دو-سه فیلم دیگرش «ماجرای نیمروز» و «ترور سرچشمه» دنبال کردن رد روایت رسمی از دهه شصت و تحلیل فضای آن است. امسال اما در اتفاقی عجیب و در سالگرد چهلیمن سال پیروزی انقلاب مهدویان دست خالی از جشنواره فیلم فجر به خانه برگشت. با محمدحسین مهدویان دربارۀ اثر جدیدش به گفتوگو پرداختیم.
شما سرگذشت مجاهدین را حداقل دوبار دنبال کردید. ضرورت پرداختن به این سوژه جز وظیفه شخصی چه بوده است؟
من دلایل مختلفی برای ساخت این دو فیلم دارم و فکر میکنم میشود از آنها استفادههای مختلفی کرد. در «ماجرای نیمروز» یکی از اهدافم تصویر کردن تهران در دل خشونت و ناامنی بود. مهمترین دلیل من این است که کمپ اشرف و اتفاقات سازمان مجاهدین محصول قهری نوعی از ایدئولوژی غلط است.
یعنی فیلم هشدار میدهد که این نوع از ایدئولوژی دوباره میتواند احیا شود؟
هدفم نشان دادن نفس ایدئولوژیای است که از آن به غلط تعبیر میکنیم. این موضوع در شوروی تبدیل شد به آنچه که اتفاق افتاد و در شکلی هم میتواند به آنچه که در سازمان مجاهدین اتفاق افتاد، منجر شود. این مسئله ممکن است هر آدمی را گرفتار کند.
تاکید به قدیمی بودن در قاب بندیها و رنگ و نور در فیلم «ردخون» کمتر شده و انگار در این فیلم که دوز ایدئولوژیک آن کمتر است به سمت سینمای داستانی بیشتر متمایل شدهاید؟
این یک مدل سینما است. اگر در سال ۶۷ یک نفر تیشرت بن تن پوشیده باشد از لحاظ اجرایی درست نیست. به لحاظ رنگبندی و فضاسازی من، کاراکترها با لباس، ماشین و همه عناصر دهه ۶۰ نشان میدهم تا فضای فیلم باورپذیر شود. این بخشی از فرآیند فیلمسازی است و هیچ معنی دیگری جز قابل باورکردن کار ندارد.
بین «ماجرای نیمروز» و «ماجرای نیمروز؛ رد خون» هفت سال وقفه تاریخی داریم. این فاصله چگونه برای شما و مخاطب قابل توضیح است؟
این چالشی بود که ما در طراحی کاراکترها داشتیم و سوال بزرگ ما این بود که به این افراد چه گذشته است. اولین باری که جواد عزتی برای نقش صادق گریم میشد خیلی هیجانزده شدم چون احساس کردم انگار او رنج کشیده و تودارتر شده است. این که در این هفت سال چه گذشته است، داستان مفصلی است اما این که در لحظهای که فیلم شروع میشود چیزهایی تغییر کرده است، اما به ظاهر آدمها رابطه هفت سال قبل را باهم دارند و این شروع خوبی برای من بود؛ درحالی که میدانستم که رابطه آنها شبیه قبل نیست و قرار بود این داستان را برای تماشاچی تعریف کنم. در طول تماشای فیلم احتمالا تماشاچی به این درک میرسد که چقدر بین اینها فاصله افتاده است. در «ماجرای نیمروز۱» با موضوعی حساسیت برانگیز سروکار داشتیم که آدمها نظرهای متفاوت و رگ گردنی به آن دارند اما در «رد خون» آنقدر خیانت مجاهدین آشکار است که مخاطب راحت میتواند با داستان همسو شود. ممکن است این موضوع موثر باشد و اصل واقعه هم در قضاوت فیلم موثر باشد.
جهت خرید این شماره ماهنامه قلمیاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.