- قلم یاران - https://ghalamyaran.com -

ضد انقلاب‌های فرانسه

فصل دوم

دیدگاههای مخالفان انقلاب فرانسه

ژوزف دُ مِسْتْر، اشراف‌زاده‌ای از ایالت ساوْوا در جنوب شرقی فرانسۀ کنونی، که در آن زمان به قلمرو سلطنتی ساردینی ایتالیا وابسته بود، از نخستین نویسندگان و اهل نظری بود که نقادی از انقلاب را آغاز کرد و در رساله‌ای که از حیث خشونت لحن و بیان آن بی‌شباهت به لحن تند خطابه‌های روبسپییر در نشست‌های کنوانسیون نیست، همۀ وجوه انقلاب را از دیدگاه سنت‌مداری مورد نقادی قرار داد.۱ ملاحظاتی دربارۀ فرانسه رسالۀ پراهمیتی در نقادی همه جانبه از انقلاب فرانسه و پی‌آمدهای آن است که دُ مستر از دیدگاه الهیات مسیحی، و نتایج سیاسی که او از آن می‌گرفت، نوشته است. دُ مستر انقلاب فرانسه را امری خارق عادت و به بیان دقیق‌تر از سنخ «معجزه» می‌داند و در توضیح این دیدگاه خود می‌نویسد که در عالم سیاست و اخلاق نظمی عمومی وجود دارد که در مواردی استثناهایی نیز بر آن وارد می‌شود. منظور از نظمْ ترتُّبِ معلول بر علّت است، اما در دوره‌هایی از تاریخ گاه عمل‌هایی را می‌بینیم که به تعلیق می‌افتند، علّت‌ها مؤثر واقع نمی‌شوند و معلول‌های جدید ظاهر می‌شوند. معجزهْ معلولی است که به عنوانِ اثرِ علّتی الهی یا فوق انسانی ظاهر می‌شود که علّت عادی را به تعلیق می‌افکند یا با آن تعارض پیدا می‌کند، چنان‌که اگر کسی در زمستان خطاب به درختی از او بخواهد که برگ بیاورد و میوه دهد و درخت نیز از فرمان او تبعیت کنند، گفته می‌شود معجزه شده است. «انقلاب فرانسه، و آن‌چه اینک در اروپا اتفاق می‌افتد، در نوع خود، به همان اندازه معجزه‌آساست که میوه دادن درخت در زمستان، اما انسان به جای آن‌که آن را ستایش کند، توجه خود را به امور دیگری معطوف می‌کند و یاوه می‌سراید». انسان، در نظام طبیعت، که نمی‌تواند در آن به عنوان علّت ظاهر شود، می‌تواند آن‌چه نمی‌فهمد ستایش کند، اما، در قلمرو عمل انسانی، که خود آزاد حس می‌کند، غرور او موجب می‌شود که به آسانی در همۀ مواردی که عمل او دستخوش تعلیق یا اختلال شده باشد، آن را بی‌نظمی بنامد. برخی از تدابیری که در قلمرو اختیار انسان قرار می‌گیرند، به طور منظم، در جریان عادی امور، معلول‌های معینی را ایجاد می‌کنند، اما اگر انسان به هدف خود نایل نشود، می‌داند، یا گمان می‌کند که می‌داند، چرا این طور است؛ انسان مانع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را می‌شناسد، ارزش آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را می‌داند و هیچ چیز مایۀ شگفتی او نمی‌شود، اما در عصر انقلاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، ناگهان، گسترۀ میدان عمل او کاهش پیدا می‌کند و وسیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها او را فریب می‌دهند، زیرا نخستین شرط یک انقلاب این است که «آن‌چه می‌توانست مانع وقوع آن ‌شود، موجود نیست و کسانی که می‌خواستند از وقوع آن جلوگیری کنند، همه آن می‌کنند که به کارشان نمی‌آید».۲ هیچگاه به اندازۀ دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که عملی از بالا جانشین عمل انسان می‌شود، و به تنهایی عمل می‌کند، نمی‌توان نظم را به عیان دید و مشیت الهی را حس کرد. این همان چشم‌اندازی است که با انقلاب فرانسه در برابر انسان گشوده شده است و شگفت این‌که انقلاب با نیرویی خارق عادت هر مانعی را از پیش انقلاب از میان برمی‌دارد و توفان آن هر مانعی که را ارادۀ انسان در برابر آن قرار می‌دهد، هم‌چون پر کاهی با خود می‌بَرد. به درستی گفته‌‌‌‌‌‌‌اند که «بیشتر از آن‌که انقلاب فرانسه را مردم هدایت کنند، انقلاب آنان را با خود می‌بَرد»، سخنی که کمابیش دربارۀ همۀ انقلاب‌‌‌‌ها درست می‌آید، اما در هیچ یک از انقلاب‌‌ها به اندازۀ انقلاب «این دوران» درست نبوده است. «حتی تبهکارانی که به نظر می‌رسید انقلاب را رهبری می‌کنند، در انقلاب جز به عنوان ابزارهای ساده‌ای وارد نمی‌شوند، و به محض این‌که ادعا می‌کنند بر انقلاب چیره شده‌‌اند، در ننگ سقوط می‌کنند». کسانی که به انقلاب دامن زدند، نسبت به عمل خود در جهل بودند و اتفاقات آنان را به انقلاب راهبری کرد، زیرا یک طرح پیشین هرگز نمی‌توانست قرین موفقیت باشد. کسانی مانند روبسپییر هرگز گمان نمی‌بردند که حکومت انقلابی و «ترور و وحشت» برقرار خواهند کرد، اما اوضاع و احوال آنان را به سوی «ترور و وحشت» راند. روبسپییر، و دیگر سران انقلاب، که مردمانی بس میانه‌مایه بودند، «بدترین نوع خودکامگی را که ذکری از آن در تاریخ آمده، بر مردمی گناهکار اِعمال کردند، و تردیدی نیست که خود آنان شگفت‌زده‌ترین مردمان از قدرت خود بودند». آن‌گاه که این «خودکامگان نفرت‌انگیز» پیمانۀ همۀ تباهی‌های لازم برای این دوره از انقلاب را پر کردند، بادی آنان را سرگون کرد و این قدرت عظیم که لرزه در ارکان فرانسه و اروپا انداخته بود، در برابر نخستین حمله نتوانست ایستادگی کند. شگفت این‌که عاملان نهم ترمیدور، که استبدادِ روبسپییر را سرنگون کرد، خودْ تبهکارانی بودند که در جنایت‌های انقلابی دیگر دست داشتند تا، به گفتۀ دُ مستر، «حتی عدالت نیز بهره‌ای از ننگ داشته باشد!»۳

جهت خرید این شماره ماهنامه قلم‌یاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.