با ورود نیروهای متفقین به کشور در شهریور ۱۳۲۰ و با ایجاد فضای باز سیاسی، در اندک زمانی، «حزب توده» تأسیس شد و بعدها توانست بسیاری از محصلین و دانشجویان را به خود جذب کند؛ یکی از این جوانان عبدالله انوار (متولد ۱۳۰۳) بود که در ۱۷ سالگی، و به فاصله اندکی پس از تأسیس حزب توده، به آن پیوست و، با عضویت در سازمان جوانان حزب توده، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. حضور او در این حزب شامل بخشی از دوران تحصیلش در دبیرستان و دانشگاه میشد؛ گرچه این همراهی دیری نپایید و مشخص شدن ماهیت حقیقی حزب به جدایی او و شماری جوانان دیگر از حزب توده انجامید. بعدها فعالیت سیاسی ایشان با همراهی در جریان جبهه ملی ایران، به رهبری مرحوم دکتر محمد مصدق، ادامه یافت. باری، متن پیش رو گفتگویی است منتشرنشده از مجموعهمصاحبههای نگارنده با استاد سید عبدالله انوار (مترجم، ریاضیدان و نسخهشناس برجستۀ معاصر) که سالهای حضور ایشان در سازمان جوانان حزب توده را روایت میکند. ازقضا، تشکیل فرقۀ دموکرات آذربایجان و پشتیبانی حزب توده از آن، بخشی از اسباب و علل خروج انوار از سازمان جوانان حزب توده بوده است. این گفتگو را – که بهصورت متن نوشتاری، خلاصه و تنظیم شد – در زیر میخوانید.
سوم شهریور ۱۳۲۰
صبح روز سوم شهریور ۱۳۲۰، که متفقین به کشور ما حمله کردند، من ابتدا هیچ اطلاعی نداشتم؛ در آن زمان، چون تابستان بود، ما در شمیران و در محله دزاشیب زندگی میکردیم. غروب آن روز، یکی از دوستان پدرم، که به دیدار او میآمد، به من خبر داد که صبح، شورویها و انگلیسیها به ایران حمله کردهاند؛ بنابراین، من، در آن روز، در تهران نبودم، چون مدارس هم تعطیل بود و در تهران کاری نداشتم. در آن زمان، تهران و شمیران از هم جدا بودند و، مانند امروز، یکی نشده بودند و این رسم قدیم تهرانیها در دورۀ قاجار بهحساب میآمد که، برای فرار از گرمای تابستانِ تهران، به شمیران پناه میبردند و ما، به همان رسم قدیم، در روز سوم شهریور در شمیران بودیم؛ خبرها هم مرتب به ما میرسید؛ در آن زمان، تلویزیون وجود نداشت و از طریق رادیو ایران از این جریانها باخبر میشدیم؛ حدود دو یا سه روز پسازآن، روسها یک بمب در سلطنتآباد انداختند که خیلی سروصدا کرد و طیارههای روسی، در آسمان، دیده شده بودند که تشنجی میان مردم ایجاد میکرد؛ روزنامۀ اطلاعات هم، در آن زمان، جریان واقعه و اینکه روسها به کجای ایران حمله کردهاند و… را مینوشت که خبرهایش به مردم میرسید. در آن هنگام، ماشین کم بود و من یکبار با دوچرخه به تهران آمدم. در آن روز، هواپیماهای روسی در آسمان تهران پرواز میکردند و برگههای اعلامیه را در تهران میریختند که مضمون آنها مطالبی بر ضد آلمانها بود؛ خلاصه، در شهر تشنجی ایجاد کرده بودند. درابتدا، قرار شد روسها وارد تهران نشوند. اما، درنهایت، به تهران آمدند و باغ مجیدیه را، به مدت کوتاهی، ستاد خودشان قرار داده بودند؛ در آن سالها، من شاگرد مدرسه بودم و، در مهر۱۳۲۰، برای تحصیل از شمیران به تهران میآمدم و در دبیرستان البرز درس میخواندم و پنجم را تمام کرده بودم و وارد ششم میشدم.
تشکیل حزب توده و شرکت در جلسات شریعت سنگلجی
بعد از شهریور۲۰ و با آزادی تدریجی زندانیهای سیاسی دورۀ رضاشاه، که بعضیهایشان افکار مارکسیستی داشتند یا جزو گروه ۵۳نفر بهحساب میآمدند، حزب توده در مهر۱۳۲۰ تشکیل شد؛ البته، همۀ بنیانگذاران حزب توده جزو ۵۳نفر نبودند؛ مثلاً، سلیمان میرزا اسکندری از کمونیستهای قدیمی بود که بعضی جوانها او را برای تأسیس حزب دعوت کرده بودند. در آن زمان، انور خامهای (که بعدها در جریان نهضت ملی با همدیگر آشنا شدیم) جزو ۵۳نفر بود و هنوز از زندان آزاد نشده بود. در مهر۱۳۲۰ و با آغاز مدرسهها، از شمیران به تهران آمدیم و من یادم میآید که شبها (احتمالاً ماه رمضان بود) پای نطق مرحوم شریعت سنگلجی میرفتم که در مسجد رواق در خیابان فرهنگ تشکیل میشد- این جلسات بعد از ماه رمضان هم ادامه پیدا کرد. توجه داشته باشید که، در زمان رضاشاه، جلسات سخنرانی به این شکل برگزار نمیشد؛ بنابراین، بعد از شهریور۲۰، ما تشنۀ این نشستها بودیم و از آن جلسات استقبال میکردیم و یگانهجمعی که من به آن دسترسی داشتم سخنرانیهای سنگلجی بود؛ شریعت سنگلجی آدم بسیار خوبی بود و صحبتهای او فقط مذهبی نبود و به مسائل روز هم وارد میشد؛ اگرچه در همان زمانی که متفقین به وطن ما حمله کرده بودند، خیلیها از ترس روسها از تهران فرار کردند، ولی سنگلجی میگفت: «وطنپرست کسی است که از بیگانه ترسی نداشته باشد و در موطن خودش بماند.» اینچنین، از کسانی که ادعای وطنپرستی داشتند اما، در هنگام سختیها، پا به فرار گذاشتند شکایت میکرد. سنگلجی یک روحانی متجدد و اصلاحگر بهحساب میآمد که در مسجد رواق تبلیغات مذهبی میکرد و کتابهایش غالباً در دسترس مردم بود. با بعضی روحانیون، که او خرافی مینامیدشان، و بهطورکلی، با خرافات در ستیز بود؛ درنتیجه بعضی از روحانیون حوزه با او مخالف بودند. خلاصه، جلسات مسجد رواق در اواخر عمر مرحوم سنگلجی تشکیل میشد و حدود دو سال بعد هم فوت کرد.
جهت خرید این شماره ماهنامه قلمیاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.