تاریخ مبنای هویتی هر کشور را تشکیل میدهد و اگر ندانیم که بودهایم و چه مسیری رفتهایم، در ترسیم سیاستهای آینده دچار ابهام خواهیم شد. آیا ما، در تاریخ خود، گسست داشتهایم یا تداوم؟ آیا شاخصهایی از دوران گذشته به ما به ارث رسیده است یا انقلابهای مختلف باعث جدایی ما از سنت شده است؟ آیا زبان، مراسم، آیینها، و سبکهای مملکتداری ما ریشه در تاریخ دارد یا از سنتهای غیرخودی بهره گرفتهایم؟ کدام بخشهای تاریخ برای ما کارآمدی و کدامیک دارای ناکارآمدی است؟ اینها پرسشهای استراتژیکی است که در تاریخ مورد استفاده قرار میگیرد. به گفتۀ هابز در لویاتان، باید تاریخ را جدی گرفت، چراکه هیچ دانشی همچون تاریخ دارای قصدیت سیاسی نیست و حکومتها نسبت به تاریخ و شیوههای انتقال میراث گذشته حساس هستند. حال، پرسش این است که تاریخ چیست و چه رویکردهایی به تاریخ وجود دارد؟ در این نوشتار، تاریخ را به معنای دانش نسبت به گذشته به کار میبریم و طبیعی است بر اساس رویکرد کالینگوود تاریخ یعنی اندیشه و بدون اندیشه نمیتوان بر گذشته نامگذاری کرد. برای واکاوی تاریخنگاری معاصر ایران به سراغ روایتهای معروفی میروم که تاریخ را بستر آگاهیبخشی قرار دادهاند، اما استدلالها و نتایج پروژههای آنها، اغلب، نهتنها از تخصص موضوعی برخوردار نبوده است بلکه با تعمیمهای ناروا، ناخواسته جهل و دروغ را گسترش دادهاند. در ادامه، به مهمترین روایتهای تاریخنویسی اشاره میکنم که چگونه از حد خود فراتر رفتهاند و، در قالب تمنیات روشنفکرانه، به ایران ستیزی ختم شدهاند.
تاریخ بهمثابۀ دادههای خام: برای تاریخنگاری نیاز به اطلاعات اولیه است. زبانشناسی، ترجمۀ کتیبهها و متون مذهبی، سندپژوهی، سندخوانی، و استخراج منابع دسته اول، همیشه، چراغ راه مورخان بوده است. هر سند، کتیبه یا متن تاریخ هر چه قدیمیتر باشد اطلاعات جدیدی در مورد گذشته در اختیار پژوهشگران قرار میدهد. برخی از سندپژوهان و مورخانی که دادههای خام دارند، پس از چندی، گمان میکنند باید به سمت اندیشه ورزی حرکت کنند و در جهت تولید دانش بهقصد اصلاح اجتماعی اقدام نمایند. دادههای خام مخاطبان کمی دارد و دانش ضروری و تخصصی است، بهنحویکه پژوهشگران این عرصه وسوسه حضور در حوزه عمومی دانش پیدا میکنند و مشکل از همینجا آغاز میگردد. این پژوهشگران، بهمحض اینکه از کتیبه خوانی، سند پژوهی و تولید دادههای خام فراتر میروند، تبدیل به کشکولنویسان پراکندهگو و بیمنطقی میشوند که با حمله به مورخان معروف سودای روشنفکرشدن در سر دارند؛ بنابراین، تاریخ بهعنوان دادههای خام ضروری است، اما قدم نهادن در مسیرهای روشنفکری جز نوشتن کتب و رسالههای آشفته و مقالههای کشکولی نتیجهای نخواهد داد.
تاریخ بهمثابۀ ایدئولوژی: درست برخلاف دستۀ اول، برخی مورخان هستند که اعتنایی به واقعیات تاریخی ندارند بلکه عینک ایدئولوژی به چشم زدهاند و برای همۀ پرسشها پاسخی از پیش تعیین شده دارند. برای این مورخان تنها یک اندیشه و مبنا وجود دارد که با ارجاع به آن میتوان هر دادهای در گذشته و مشکلات حال را به قصد آرمانشهر آینده حلوفصل کرد. در این رویکرد، تاریخ در خدمت سازوبرگهای ایدئولوژی قرار میگیرد. گاهی ایدئولوژی داخل قدرت است؛ یعنی، دولت و نهادهای حکومتی پول و رانت در اختیار گروهی قرار میدهند تا آن پژوهشگران از منظر ارادههای قدرت مستقر جهان را تفسیر کند و گاهی روشنفکران خارج از قدرت با دگمهای از پیشتعیینشده دادههای تاریخی را انتخاب و تفسیر دلبخواهانه انجام میدهند. ایدئولوژی یعنی بستههای فکری از پیشتعیینشده که به دنبال مریدانی است تا اطاعت محض ایجاد نماید و، در این راستا، تاریخ ابزاری سفارشی جهت اثبات تمنیات ایدئولوژی است.
جهت خرید این شماره ماهنامه قلمیاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.