یکی از رشتههایی که در چند دهه اخیر در پاسخ به مفهوم توسعه و عقب ماندگی ایران ایجاد شده است، رشته مسائل ایران در علوم سیاسی است، رشتهای که به باور دکتر احمد نقیبزاده رشته بیخودی بوده که اضافه شده است و هیچ برآیند مثبتی نداشته است، از اینرو، درباره عدم تبیین نظری انحطاط ایران پای صحبت، دکتر احمد نقیبزاده استاد جامعهشناسی سیاسی دانشگاه تهران، نشستیم:
نخبگان ایرانی قبل از مشروطه بنا به شکستهایی که ایرانیان از قوای همسایه شمالی خوردند، چرایی عقبماندگی ایران را مطرح کردند، ولی با وجود طرح چرایی، در صدو اندی سالی که از مشروطه میگذرد، نتوانستیم مبانی نظری این چرایی را تبیین کنیم و پاسخی به این پرسش اساسی بدهیم، شما علت را در چه میدانید؟
سوال نسبتاً سختی هست و پاسخش هم به همان دلایل که چرا تبیین نشده با مشکلاتی روبرو هست، ببینید به نظر من شوک ناشی از از برخورد دو تمدن و شکست ناشی از برخورد با روسیه آنچنان قوی بود که زمان کافی برای تببین مبانی نظری این شکست باقی نمیگذاشت و کسانی هم که در آغاز این سوال برایشان مطرح شد، که چرا آنها پیش رفتند و ما ماندیم در حدی نبودند که بتوانند این موضوع را نظریه پردازی کنند و به جایی برسانند.
به همین دلیل یک سوال تقریباً فراگیری مطرح شد و آن اینکه تا چه حد دین در این پیشرفت و عقب ماندگی تاثیر دارد، در این زمینه هم خیلیها راه افراط در پیش گرفتند و خواستار حذف دفعی دین شدند- در حالی که در اروپا هم حکومت کلیسا بود و با اقتدار اندیشههای نو را سرکوب می کرد ولی یک زمانی هم رسید که اندیشه های نو به قدری زیاد شدند که کلیسا ناچار به تسلیم شد- در حالی که این وضعیت در اسلام نبود در اسلام با اندیشه خیلی مخالفتی نمیشد آنچه در دو طرف باعث عقب ماندگی شد، یعنی عقب ماندگی اروپا در قرون وسطی و عقب ماندگی ایران تا قرن نوزدهم بیشتر تعصبات و کوته فکریهایی بود که در جامعه وجود داشت و سبک زندگی عقبافتاده و راحت برای یک عده و سخت برای یک عده دیگر آنچنان جا افتاده بود که برون رفت از این وضعیت تقریباً غیر قابل تصور بود، اینکه میتوان سبک زندگی را تغییر داد و به سبکی دیگر زندگی کرد به اذهان خطور نمیکرد. ببینید همیشه نوسازی یک طرفدارانی دارد و یک مخالفینی و مخالفین کسانی هستند که موقعیت خود را ازدست میدهند و متضرر میشوند اینها همیشه با تجدد سر مخالفت دارند به همین دلیل اقشار بالای جامعه کسانی که در آن سبک زندگی مرفه محسوب میشدند و رفاه بیشتری برخوردار بودند با هرگونه تغییر و تحولی مخالفت می کردند، بعدها در دوره مشروطه تلاشهایی به عمل آمد که یک تبیین فکری صورت بگیرد که چرا آنها جلو رفتند و ما عقب ماندیم آن هم به جایی نرسید و بیشتر اندیشه هایی بود که وام گرفته از غرب بود و به خصوص چپ که مقلد روسیه بو، در مجموع چپ حتی در خود اروپا هم نتوانست تببین درستی از تحولات به دست دهد، البته منهای خود مارکس که تحولات قرن نوزدهم اروپا را به خوبی توضیح داد ولی بقیه قادر نبودند که تصویر درستی از تحولات به دست دهند این بود که همینطور راهها نیمه کار و نیمهرفته ماند و کسی نیامد علت عقب ماندگی را تبیین کند، البته به نظر خود من این یک نکتهای بود که در قلمرو منطقه مطرح میشد و نمیشد در یک منطقه عقب افتاده یک جامعه پیشرفته و متفکر ترسیم کنید ولی در اروپا شهرهای کوچکی بودند که از آزادی نسبی برخوردار بودند، نزدیک به هم بودند و این اتصالات به اینها اجازه میداد که راهای پر پیچ و خم را پشت سر بگذارند. من همیشه توسعه را به غنی کردن اورانیوم تشبیه میکنم، میگویم اگر مردم در کنار و هم و در تعامل هم قرار بگیرند انرژی تولید میکند که مشکلات و معضلات را پشت سر بگذارند.
جهت خرید این شماره ماهنامه قلمیاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.
- قلمیاران
- کد خبر 11650
- اندیشه و حکمت
- بدون نظر
- پرینت