- قلم یاران - https://ghalamyaran.com -

در نقد خوانش‌های جمهوری خوا‌هانه ماکیاولی

پس از قرن‌ها، تصویر ماکیاولی به‌عنوان‌اندیشمندی ضد دموکراتیک و پیرو سیاست‌هایِ بدنامی ‌که به «ماکیاولیسم» مشهور شده‌اند در حال جایگزین شدن با تصویرِ دیگری است: ماکیاولیِ جمهوری‌خواه و دموکراتیک. در طی چند دهۀ اخیر تاریخ نگاران ‌اندیشۀ سیاسی در حال باز تعبیر ماکیاولی به‌عنوان نظریه پرداز جمهوری‌خواهی و دموکراسی بوده‌اند.۱   از دیدِ این محققین، خوانشِ «ماکیاولیستی» ماکیاولی که او را ‌اندیشمندی ضد مردمی ‌و غیر دموکراتیک نمایش می‌داد ناشی از بی‌توجهی به عناصر جمهوری‌خوا‌هانه و دموکراتیک در‌اندیشۀ اوست. این خوانشِ جدید از ماکیاولی جذابیت‌‌های خاصی دارد که از تطبیق این نگاه با پیش داوری‌‌های دموکراتیک و جمهوری‌خوا‌هانه امروزِ ما نشأت می‌گیرد. این خوانش‌ها ماکیاولی را نمایان می‌سازند که تأیید کننده نگرش‌های معاصر ماست، ماکیاولی که دیگر غریبه و نا آشنا نیست و به‌جای به سؤال کشیدن آموزه‌‌های رایجِ امروز آن‌ها را کاملاً تأیید می‌کند. هدف در این نوشته نشان دادن ضعف‌های بنیادی این خوانش جمهوری‌خوا‌هانه – دموکراتیکِ ماکیاولی است؛ نشان دادنِ این‌که ماکیاولی را می‌بایست هنوز با دقت و احتیاط خواند و با او به گفتگو نشست، گفتگویی که لزوماً تأیید کنندۀ پیش داوری‌‌هایِ امروزی ما در مورد سیاست نخواهد بود. بازیابیِ عناصر مسئله سازِ ماکیاولی ما را توانا می‌سازد با نگاه انتقادی به پیش داوری ‌های رایجِ عصر خود نگاه کنیم.

 

گرایش آریستوکراتیک اندیشمندان کلاسیک

 

پیش از همه باید گوشزد کرد که در آثار ماکیاولی نوعی نگاه مثبت به مردم و جمهوری‌خواهی وجود دارد که نمایان کننده تفاوت بنیادی میان ماکیاولی و فلاسفه سیاسی پیش و حتی پس از اوست، اگرچه همانطور که خواهیم دید نباید این نگاه مثبت ماکیاولی را ساده انگارانه تعبیر کرد. می‌بایست این نکته بنیادی را مدنظر داشت که در نزد افلاطون و ارسطو و حتی بسیاری فلاسفه مدرن نگاه مثبت به مردم و رژیم‌های دموکراتیک و مردمی ‌بسیار نادر است. جریان مسلط‌اندیشه سیاسی بویژه در نزد قدما گرایشی ضد دموکراتیک و معطوف به نقایص مردم و نقش آن‌ها در سیاست است. ماکیاولی آشکارا با این گرایش ضد مردمی‌ فلاسفه پیش از خود آشناست و  به وضوح آن‌را در نظر دارد. ماکیاولی  می‌نویسد که تیتوس لویوس «مانند سایر تاریخ‌نگاران» معتقد به نا استواری عوام است. او بعدتر این رقبا را «تمامی‌نویسندگان» می‌نامد
(۶-۵۸٫۱۱۵٫ D I).2  این نویسندگان معتقد هستند که مردم «متغیر، بی ثبات و  حق ناشناس» هستند. اما «این نویسندگان» چه کسانی هستند؟ توصیفی که ماکیاولی از این نویسندگان در اختیار ما قرار می‌دهد با فلاسفه سیاسی کلاسیک بویژه افلاطون و ارسطو کاملاً تطبیق می‌کند. گرایش آریستوکراتیک ‌اندیشمندان کلاسیک مشهور است. در نزد این فلاسفه یک گرایش همه گیر به رژیم‌های آریستوکراتیک که زمین دارانِ نسبتا ثروتمند بر آن‌ها حکومت می‌کنند وجود دارد. در این سنت، نسب خانوادگی، ر‌هایی از ضروریات زندگی و دوری از فعالیت‌های یدی، معیار‌هایی بسیار مهم برای انتخاب حکام محسوب می‌شوند، معیار‌هایی که به‌صورتی موثر افراد عادی را از امکان حکومت کردن محروم می‌سازند. در مقابل، آموزۀ سیاسی ماکیاولی بسیار دموکراتیک به‌نظر می‌رسد. ماکیاولی خود را در سوی مردم قرار می‌دهد: او در فصل نهم شهریار به تفاوت بنیادی میان مردم و اعاظم اشاره می‌کند. این دو دسته دارای «دو خلقِ متفاوت» هستند: مردم می‌خواهند که سرکوب نشوند و اعاظم می‌خواهند که مردم را سرکوب کنند. نثرِ توصیفی ماکیاولی ممکن است خواننده را در مورد نگرشِ خودِ ماکیاولی نامطمئن سازد، از این‌رو ماکیاولی اضافه می‌کند که «غایت مردم محترمانه‌تر از غایت اعاظم است». او به شهریاران توصیه می‌کند که بنیاد خود را بر مردم بگذارند و وفاداری آن‌ها را کسب کنند. ماکیاولی تا آنجا جلو می‌رود که می‌گوید «دولت‌های مردمی ‌بهتر از دولت‌هایِ شهریاران هستند» و «همواره فضیلت بیشتری در مردم پیدا می‌شود تا در شهریاران»
نگرشِ ضد جمهوری خواهانه  ماکیاولی

 

اما همان‌طور که اشاره کردیم چنین مواردی نباید این تصور را به‌وجود آورند که نگرش ماکیاولی را به سادگی می‌توان دموکراتیک و جمهوری خوا‌هانه توصیف کرد. نگرشِ ضد جمهوری‌خوا‌هانه ماکیاولی در شهریار نسبتاً بدیهی است: این درست است که ماکیاولی مردم را تحسین می‌کند، به شهریار خود توصیه می‌کند رژیم خود را بر وفاداریِ آن‌ها بنیاد نهد و خردمندیِ جمهوری روم را در مقایسه با شاهِ فرانسه تحسین می‌کند
اما در عین حال ماکیاولی نشان می‌دهد که تا چه‌اندازه برای آزادی و حکومت آزاد اهمیت کمی‌قائل است وقتی که به شهریار خود توصیه می‌کند ساکنانِ شهر‌هایی که به آزادی خو کرده‌اند را «نابود»، «پراکنده» و «از هم متفرق» سازد یا اینکه شخصاً بر آن‌ها حکمروایی کند (۲۱٫ P V). علاوه بر این، او به شهریارِ خود می‌آموزد که در واقع نیازمند حمایت مردم نیست و حتی اگر آن‌ها از او متنفر باشند هم شهریار می‌تواند از امپراطور سِوِروس تبعیت کند و رژیم خود را بجای مردم بر سربازان بنیان نهد (۸۲٫ P XIX). در مواجه به سرشتِ مسئله سازِ شهریار، شارحینِ جمهوری خواهِ ماکیاولی تلاش کرده‌اند این اثر ماکیاولی را کاملاً پشت سر گذارده و تنها دیگر اثرِ ماکیاولی، یعنی گفتار‌ها را که در نگاه اول ماهیتی جمهوری‌خوا‌هانه دارد، منعکس کننده نظریات حقیقی ماکیاولی بدانند. در این نگرش، کتابِ شهریار می‌بایست یک استثناء محسوب شود

جهت خرید این شماره ماهنامه قلم‌یاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.