«عاشقان فرهنگ، دیوانگان دوران خود هستند.» این جمله یکی از گزینگویههای زنی است که عنوان نخستین زن ناشر ایران را ضمیمه نام خود دارد. گذشته از این، وی در زمینه پژوهش درباره سیمای زنان در آثار بیضایی نیز نخستین کس به شمار میرود که البته عیار و اعتبار اثرش را هم به این نخستینی بودن باید افزود. عموم ترجمهها و تألیفات وی، در گستره پژوهش در هویت تاریخی زنان و چالشهای در پیوند با آن است. شهلا لاهیجی نزدیک به نیم قرن نشر و پژوهش و ترجمانی را بیوقفه و پرتلاش سپری کرده است. چاپ بیش از ۴۵ کتاب از بهرام بیضایی با مدیریت و نظارت ایشان، نشر روشنگران و مطالعات زنان را مبدل به مرجع بیضاییشناسی در ایران کرده است. در یکی از نیمروزهای تموز تیرماه در میان ترافیک و قطع برق تهران، به بهانه پرس و جو درباره معنا و نقش زنان در آثار بیضایی به دفتر کار ایشان رفتیم. او را بانویی خودساخته و عاشق یافتم که شباهت بسیاری به برخی از زنان آثار بیضایی داشت. آنچه در پی میخوانید حاصل گفت و شنودی است پیرامون معناشناسی زن ایرانی در آثار بیضایی که با شهلا لاهیجی انجام دادهایم.
در سال ۶۷ که شما کتاب «سیمای زن در آثار بهرام بیضایی» را منتشر کردید هنوز نویسندۀ دیگری با این فراگیری به زن در آثار سینمایی نپرداخته نشده بود ولی پس از گذشت دو سه دهه به فراوانی دیدیم که به موضوع زن در قالب تألیف، مقاله، پایاننامه در آثار بسیاری پرداخته شده است. داستان انتشار این کتاب در آن سالها چه بود؟ اکنون تحلیل و ارزیابی شما از بسامد این رویکرد چیست؟
در حقیقت کتاب «سیمای زن در آثار بهرام بیضایی» درخواست بیضایی از من بود. در دورانی که تازه با هم آشنا شده بودیم و هنوز هم با یکدیگر کار نکرده بودیم و من هنوز ناشر کتابهایش نشده بودم. بیضایی به من گفت: زاون قوکاسیان میخواد کتابی دربارۀ من بنویسد. پیرو صحبت چالشبرانگیزی که من در جایی با سپانلو داشتم و بیضایی هم فقط شنونده بود، به من پیشنهاد داده بود که قسمت زن در آثار او را برای کتاب قوکاسیان بنویسم. چرایی این درخواست برمیگردد به همان بحثی که آن شب من و سپانلو در دو سوی مخالف با یکدیگر داشتیم که اینجا جای مطرح شدنش نیست. وقتی که من شروع به نوشتن کردم و کار به پایان رسید متوجه شدم که این مطلب حجم زیادی شده است. به زاون قوکاسیان که نشان دادم، گفت من در کتابم اندازۀ مطلب شما جا ندارم. حجم مطلب من بیش از صد صفحه شده بود که واقعاً برای اینکه یکی از مقالههای این مجموعه باشد زیاد بود. من به بیضایی گفتم که زاون اینطور میگوید. بیضایی پیشنهاد داد که چرا مطلبی به این مفصلی را خودت به شکل یک کتاب مستقل منتشر نمیکنی؟ و پیشنهاد خوب ایشان باعث شد که من پیگیر چاپ کتاب بشوم و در حقیقت این داستانِ تکوین این کتاب بود. این نکته را هم بگویم که این کتاب در سالهای ۶۴-۶۵ و هنگام جنگ نوشته شده بود و به خاطر مسائل ممیزیای که با آن روبهرو شد تا سال ۶۷ در انتظار چاپ ماند؛ چون من زیر بار نرفته بودم که چیزی از کتاب حذف بشود. سرانجام پس از پایان جنگ و در شرایطی که اوضاع بهتر شده بود و کمکم کاغذ هم میدادند، در تابستان ۶۷ و در ۱۱۰ صفحه منتشر شد.
در پاسخ به بخش دوم پرسش شما باید بگویم که اتفاقاً من هیچگاه فکر نمیکردم که این کتاب بتواند تحولی پدید بیاورد و مبنای پژوهش در آثاری از این دست بشود. و ناگهان چهرۀ زن در سینمای ایران از این رو به آن رو بشود. در حالی که آنچه ما میخواستیم چهرۀ واقعیِ زن ایرانی بود.
حالا که اشاره به چهرۀ واقعیِ زن ایرانی کردید بهتر است به این اشاره کنم که ما یک داستان شگفتانگیزی در زمان پیش از انقلاب داریم به نام فیلم فارسی که زن در آن هیچ منزلتی نداشت در حالی که شاید در ادبیات کمتر کشوری همچون ایران، این تعداد زن با شخصیتی معتبر و موثر بسامد داشته باشد. به نظر میرسد توجهی متفاوت با فیلم فارسی به زن با سینمای به اصطلاح موج نو آغاز شده باشد، زن آثار سینمای بیضایی با این موج نوی به اصطلاح روشنفکری چه فاصلهای یا مشخصه متمایزی داشت؟
اگر منظور شما از موج نوی روشنفکری فیلم قیصر است که به نظر من قیصر فیلم خطرناکی برای هم سینمای ایران و هم جامعۀ ایران بود. ببینید در فیلم فارسی که زن طوری نشان داده میشد که انگار در ایران نه زن وکیل هست نه زن آموزگار و نه برای نمونه زن خانهدار. هر کس از دریچۀ فیلمهای فارسی اگر میخواست زن ایرانی را بشناسد، فکر میکرد اینجا کشور رقاصهها است و آنچه وجود دارد زنانی هستند که فقط روی سن کاباره وجود دارند. از این رو هم بود که اسامیای همچون رقاصه، نشمه، هرجایی و… کلیدواژههای معرف زن این سینما بودند. البته این را هم اضافه کنم که من شخصا با سن کاباره مشکلی ندارم ولی آیا زن سینمای ایرانی فقط این تیپها میتوانست باشد؟
گذشته از این، اما چه کسانی به دیدن چنین فیلمهایی میرفتند؟ روشنفکران که دماغشان را میگرفتند تا بوی بد آن یک دفعه به دماغشان نخورد. در نتیجه این سینما محل ارضای امیال کوفته و سرخوردۀ بخشهای فقیر و فرودست جامعه شد… تا اینکه رسیدیم به فیلم قیصر. جریان فیلم قیصر، بناگاه، زن را از کاباره پرت کرد به درون آشپزخانه یا صندوقخانه. زنِ فیلمهایی از نوع قیصر، یا پیرزن عفیفِ نمازخوانِ در آرزوی زیارت بود یا دختر چادریِ همسایه که تنها مردی که میشناسد همسایۀ جاهل و چاقوکشاش است که بناست عفت همۀ دخترها را رفو کند.
جهت خرید این شماره ماهنامه قلمیاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.