اگر جنگ را بتوان به نحوی جزئی از سیاست محسوب کرد، مخارج سیاسی نیز به همان نحو یک جنگ اقتصادی است. مخارج بیشاز اندازه در ستادهای انتخاباتی و لابیگریها، تنها سدّ راه یک نظام سیاسی منصفانه نمیشوند، بلکه بر سر راه یک اقتصاد کارا برای طبقهی متوسّط نیز قرار میگیرند.
با این وجود، چرا شرکتها و افراد ثروتمند پول زیادی را صرف این ستادها و لابیگریها میکنند؟ برخی اوقات اعتقادات سیاسی در این موضوع دخیل است. امّا جدا از حامیان مالی کوچک ، مخارج بزرگ در انتخابات ، به قصد سرمایهگذاری در نتایج سیاستی مطلوب صورت میگیرد. این پرداختها تنها یک فرصت برای نشان دادن یک دیدگاه یا حمایت از یک نامزد توسّط پرداختکنندهی آن نیست، بلکه اهرم فشاری است برای تغییر شکل اقتصاد، به شکلی که مورد علاقه آنهاست. همانطور که ثروتمندان از سایر طبقات جدا شدهاند، سیاستهای مدنظرشان مالیات با نرخ بسیار کم بر طبقات مرفّه در شرایط کسری و رکود، کاهش سرمایهگذاری دولتی برای آینده، رویکردهای خاص برای بنگاهها به قیمت تحمیل هزینههای زیستمحیطی گزاف و ریسکهای مالی بر جامعه به طور فزایندهای در تضاد با سیاستهایی قرار میگیرد که جامعه شدیداً به آن نیاز دارد.
البتّه، پول همیشه جزئی از سیاست بوده است. مارکهانا، دلاّل سیاسی ویلیام مککینلی نقل قول مشهوری در این باره دارد: « دو چیز در سیاست از اهمیّت برخوردارند. اوّلی پول است و دوّمیدر خاطرم نیست ! » امّاهانا این سخن را در پایان دورانی گفت که به قرن طلایی«Gilded Age» معروف بود که نابرابری مداوم و متناوب و فساد دولت از مشخّصههای آن بود. در سالهای واپسین، اصلاحطلبان در پاسخ به تئودور روزولت که اظهار داشته بود :«عالیترین عملکرد سیاسی امروز ما… بیرون راندن منافع خاص از زندگی عمومیماست.» و فرانکلین دلانو روزولت که گفته بود : « اکنون میدانیم که یک دولت با پولهای سازمانیافته به اندازهی یک دولت با جرایم سازمانیافته خطرناک است.» وارد عمل شدند تا به حوزهی زندگی مدنی جدا از نابرابریها و عدم تعادلهای بازار نیرویی تازه ببخشند.
امّا هدف تنها برابری سیاسی نبود. بلکه جلوگیری از تسخیر شدن دولت به دست قدرتهای اقتصادی و ساختن یک فضای مناسب برای پیشبرد سیاستهای اقتصادی مناسب حال اکثریت شهروندان نیز بود. و قوانین جدید وال استریت موجب تأمین امنیت کاری و اقتصادی که به معنای حمایت مؤثرتر از کارگران و بهرهوری بیشتر آنها بود گردید و افزایش مالیات بر ثروتمندان، سرمایهگذاری بر آموزش و زیرساختها را بهبود بخشید و همزمان منافع بلندمدّتی برای جامعه و اقتصاد ایجاد کرد.
با این حال امروز، سد بین بازار و دموکراسی در حال فروریختن است، و توسّط جریانهای صاحب نفوذ از هر دو سو تغییر شکل مییابد. این تغییرات تنها به دلیل حجم دلار موجود نیست. حداقل یک عامل مهم دیگر در این زمینه نیز اختلاف زیاد مابین مسئولان اقتصادی کشور و مابقی افراد در آمریکاست. سهم یک دهم درصد از ثروتمندترینهای آمریکا از درآمد پیش از وضع مالیات از دهه ۷۰ به این سو تقریباًً چهار برابر شده است. همزمان با جهانیتر شدن اقتصاد و با اهمیّتتر شدن بازارهای مالی، بسیاری از شرکتهای ثروتمند دائماً فاصلهی خود را از کارگران عادّی جامعه افزایش دادهاند. منافع غولهای اقتصادی امروز، دیگر چندان در راستای منافع طبقهی متوسّط جامعهی آمریکا نیست.
عواقب این شکاف رو به رشد به وضوح در اطرافمان قابل رؤیت است: راهکارهای ملایم در برابر بحرانهای مسکن و اشتغال، با وجود پرداختهای کمکی سخاوتمندانه برای نجات وال استریت، که این پرداختها باعث بهبود بسیار سریعتر برای یک درصد برتر آمریکا (که ۹۳ درصد از درآمد پیش از مالیات را در سال ۲۰۱۳ دریافت کرده بودند) نسبت به سایرین شد؛ و نرخ بیکاری نیز کماکان به طرز نگران کنندهای بالا بود. در طول دهههای گذشته، طبقه متوسّط با هزینههای فزاینده در آموزش و بهداشت مواجه شده در حالی که امنیت شغلی و بازنشستگی آنها تضعیف گشته و فرصتهای پیشرفتشان نیز از آنها گرفته شده است. با این وجود دولت یا اغلب واکنشی نسبت به آن نداشته و یا به گونهای عمل کرده که موجب وخیمتر شدن مشکلات گردیده است. یک دلیل عمدهی آن تضعیف نفوذ سیاسی طبقه متوسّط در یک جهان سیاسی سرمایه محور است.
برندگان قوانین را وضع میکنند
دو بازیگر در بازار کسب قدرت سیاسی بیشتر میدان را از آن خود کردهاند: ابرثروتمندان و لابیهای شرکتی و مالی. جهت اطمینان، این گروهها با یکدیگر تداخل دارند. شش نفر از هر ده ابرمیلیاردرهای متعلّق به یک دهم درصد ثروتمندترینهای آمریکا از مدیران مالی و یا مدیران بنگاهها هستند. برای مثال، برادران کوک، هر دو از اهداکنندگان به ستادهای انتخاباتی هستند و هر دو از رهبران یک نهاد مخرّب صنعت هستند. با این وجود، بهتر است این دو گروه را جداگانه بررسی کرد. بر اساس یک مشاهدهی اخیر از ابرثروتمندان که یک تیم از دانشمندان مبتکر علوم سیاسی صورت گرفته است، دغدغهی ثروتمندان در مورد مالیاتها و کسریهاست. بنگاهها نیز این مسائل را مدّ نظر دارند. امّا تمرکز اصلی آنها بر مقررّات مختص صنایع و یارانههاست. و در حالی که ثروتمندان بر کمکهای مالی به ستادهای انتخاباتی تمرکز دارند، بنگاهها بیشتر پول خود را صرف لابیگری میکنند ( کما اینکه مبالغی را نیز اهدا میکنند.)
جهت خرید این شماره ماهنامه قلمیاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.