مقدمه
کوشندگان روشنگری در آلمان، انگلستان، فرانسه و ایتالیا در سده هجدهم میلادی، به تلاش برخاستند تا به پرسشهای نو درباره بنیادیترین و مهمترین مسائل انسانی، پاسخهای نو بدهند. این پرسشها به طور عمده پیرامون ماهیت انسان، محدودیت شناخت بشری، حقیقت جویی، آزادی، عدالتخواهی، حقوق بشر، و تساهل و مدارا شکل گرفته بود. فیلسوفان، دینشناسان و ادیبان بسیاری در این دوران به بحث پیرامون روشنگری پرداختند که از میان آنان میباید از جان لاک، ایمانوئل کانت، ژان ژاک روسو، ولتر و مونتسکیو نام برد. هریک از آنان از زاویه نگاه خود به موضوع روشنگری پرداختد، اما از میان مفهومهای یاد شده، «انسان» و «انسان گرایی» کانون و گرانیگاه گفت و شنودها و بحثهای آنان بود.
انسان: غایت ذاتی و فی نفسه
در سده هجدهم با رشد تدریجی سرمایهداری از طریق به کارگیری مردان و زنان از سوی مدیران کارخانهها و دیگر واحدهای فنی و صنعتی و در پی آن افزایش تولیدات، آرام آرام موضوع دستمزد در برابر کار، فیلسوفان را به تأمل جدی درباره ماهیت انسان، حقوق انسان و راههای استیفای آن واداشت.
تا پیش از درانداختن طرح روشنگری، فرهنگ غالب در اروپا، انسانها را به دو دسته فرمانروا و فرمانبر، ارباب و رعیت، و رهبر و دنبالهرو بخش میکرد. انسانها در آن روزگار به عنوان شیء، وسیله و ابزار به راحتی به کار گرفته میشدند. رعایا همراه با زمین در معرض خرید و فروش قرار میگرفتند. آنان شهروند شناخته نمیشدند و به ویژه زنان از حقوق مالکیت و شرکت در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی همانند نامزدشدن و رای دادن در انتخابات محروم بودند. زنان در نگاه جامعههای بشری اروپا محجور و ناقصالعقل شناخته میشدند. از این رو، حقوق فردی و اجتماعی آنان نادیده گرفته میشد. تا آنجا که زنان به خانهداری، روابط زناشویی، حاملگی، فرزندآوری، کدبانوگری و آشپزی مشغول بودند، کسی با آنان کاری نداشت؛ چراکه آنان به وظایف و تکالیف خود عمل میکردند. اما اگر زنانی از برابری با مردان و بهرهمندی از حقوق فردی و اجتماعی خویش به مثابه انسان حرفی میزدند، صدای آنان پنهانی و آشکارا خاموش میشد.
روشنگری پیام خویش را از ماهیت انسان آغاز کرد. پیشقراول این نگرش، کانت فیلسوف سختکوش و پرآوازه آن دوران بود که انسان را در آثار خود به عنوان «غایت ذاتی و فی نفسه» معرفی کرد. براساس این نگرش، انسان خود غایت خویش است. این نگاه از آن مایه ژرفا و پیچیدگی برخوردار بود که پس از دو سده به تدریج در اروپا، به ویژه انگلستان و فرانسه درک و پذیرفته شد. بن مایه غایت ذاتی بودن انسان آن است که انسان نمیتواند و نمیباید به عنوان وسیله و ابزار به کار گرفته شود؛ چه خود را به کار بگیرد، چه دیگری را. انسان ازآنرو که عاقل، آزاد و برابر آفریده شده، از چنان ارزشی برخوردار است که شیء بودن او مفهومیناسازگار و کاذب است و با انسان بودن او قابل جمع نیست. آنگاه که انسان را غایت فی نفسه بدانیم، شیء بودن، ابزار بودن و وسیله بودن او را نفی کردهایم؛ زیرا انسان یا غایت است یا وسیله. نفی وسیله بودن انسان، ما را به غایت فی نفسه بودن وی راهبری میکند. در برابر، نفی غایت فی نفسه بودن انسان، ما را بههاویه نگرش ابزاری به انسان فرومیافکند. به سخن دیگر، انسان «شخص» است نه «شیء». شخص را از منظر اخلاقی و حقوقی نمیتوان تملک کرد. فقط و فقط شیء را میتوان خرید و فروخت و معاوضه نمود.
به باور من، کانت با غایت ذاتی و فی نفسه خواندن انسان، کاری بزرگ و ارزشمند انجام داد. او بدینسان شالوده اصلیِ حقوق بشر را بنیان نهاد. اگر ما انسان را دارای ارزش ذاتی بدانیم، فرض حقوق بنیادین او را میتوانیم بپذیریم، وگرنه وقتی انسان غایت فی نفسه نباشد، لاجرم وسیله و ابزار است و فرقی با پیچ و مهرههای یک ماشین ندارد. در این صورت آیا تفاوتی میان انسان و ماشین تواند بود؟
جهت خرید این شماره ماهنامه قلمیاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.
- قلمیاران
- کد خبر 11545
- اندیشه و حکمت
- بدون نظر
- پرینت