ما جز در آستانه نمیتوانیم ایستاد! آنجا ایستادن نیز خود کار سترگی است.
(Sainte-Beuve,»Fénelon: Sa correspondence spirituelle«, causerie du lundi, vol. X, p.22 )
خلاصۀ فیلسوف در قرائت خاص
این نخستین جملهای است که جواد طباطبایی، جلد دوّم کتاب تأملی درباره ایران، «نظریه حکومت قانون در ایران»، بخش نخست، «مکتب تبریز و مبانی تجدد خواهی» را با آن آغاز میکند. اگر همین گفته،-همانند استدلال سر مقالهنویس روزنامه صوراسرافیل مبنی بر اینکه هر اساس مخصوص، معلومات مخصوصه میخواهد….به واگنچی ساربان نمیتوان گفت و تلگراف را پروانه و بَرید نمیتوان نامید، وگرنه از فهماندن معنا و مقصود عاجز میشویم و همینطور که تا حالا گیج و گنگ ماندهایم الیالابد خواهیم ماند-، جدی گرفته شود، کافی است تا نشان دهد که ما در کجا ایستادهایم؟ اگرچه آن گفته سر مقالهنویس جدی گرفته نشد، اما مضمون جوهری دنیایی که ما در آن در حال زیستن هستیم، نشان از آن دارد که اکنون باید با تحکّم پذیرفت که «ایستادن در آستانه» هم اگر ممکن باشد، خود کار سترگی است. اما اگر این نکته پذیرفتنی باشد که «متافیزیک همواره بیان نافذ دوران» است، در آن صورت میتوان دریافت که مواجهه با فیلسوفان کاری نیست که بتوان با آن از سر بازیچه و تفنّن مواجه شد. ما پیشتر، تاحدودی، به عنوان نمونه، مواجهه هایدگر در بند ۸۲ کتاب هستی و زمان را با منطق هگل از این جهت که نگاه به زمان باید دوران را در گردش دائمی و رو به پیش، به دور خط زمان لحاظ کند، برجسته کرده و اثبات کردهایم که داعیه تفکر، در مختصاتی که میان ما و ایدئالیسم آلمانی شکافی عظیم ایجاد شده، بدون پر کردن آن، تماماً ادعایی تو خالی است. در این میان، با توجه به اینکه میراث «ایدئالیسم آلمانی»، به خصوص در دهه اخیر چنان طرفدارانی پیدا کرده است که با تمرکز بر روی فلسفه هگل، ترجمههایی انجام میدهند و در پی این هستند که فیلسوف را به محک پستمدرنها بزنند، میدان مغناطیسی ایجاد شده است که اگر نگوییم بیمبنا، که در بیتوجهی به مجموع آثار فیلسوف و خارج از خط ترسیم شده توسط هگل و حتی نوشتههای دوره اولیّه، در پی این است که فیلسوف را تنها در یک قرائت خاص خلاصه کند.
هگل چپ یا راست؟
بدیهی است که هگل، به هر دو قرائت «چپ» یا «راست» میدان میدهد، اما آنچه که در این میان میتواند به عنوان حلقه گم شده لحاظ شود، این نکته اساسی است که اتفاقاً هگل، نه این است و نه آن. به نظر میرسد که خط اخیر قرائت هگل در ایران با تأثری که از حوزه آنگلوساکسون و نه «فضای آلمان و صورت فلکی متفکرین» گرفته است، گمان میکند که در این مختصات امکان در انداختن طرح آن به اصطلاح «رنسانس هگلی» ممکن است. از قضا در این مختصات مفسری وجود نداشته و بدتر از آن، چندان که باید، هگل تفسیر نشده و فجیعتر از آن، متولیان علم که باید در برابر آنچه که دریافت میکنند، چیزی-یا دستکم چیزکی- تحویل دهند، در «خواب زمستانی» به سر میبرند. آنگونه که علیرضا سیداحمدیان در پژوهش دقیق، بنیادین و اساسی خود از تنها ۱۹ بند تفسیر «خدایگانی و بندگی» از پدیدارشناسی روح هگل توضیح میدهد، میتوان دریافت که اگرچه برای نخستین مرتبه در اوایل دهه ۱۳۵۰ خورشیدی ترجمه فارسی و البته ناقص مرحوم حمید عنایت با همین عنوان «خدایگان و بنده» منتشر شد، اما تا سال ۱۳۸۲، ترجمه کل اثر به فارسی در دسترس نبوده است(با این قید که نگارنده به صراحت بیان میکند که تا جایی که او اطلاع حاصل کرده، چنین نبوده است). سیداحمدیان با توضیح ترجمه مرحوم عنایت نشان میدهد که این اقدام ایشان، به خصوص متأثر از جو فرانسوی هگل بود که در سده بیستم توسط ژان وال آغاز شد و توسط مفسران بعدی که در رأس آنها الکساندر کوژِو قرار داشت، در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ به اوج خود رسید.
جهت خرید این شماره ماهنامه قلمیاران و مطالعه کامل مطلب کلیک کنید.
- قلمیاران
- کد خبر 11719
- کلوپ روشنفکری
- بدون نظر
- پرینت